سفارش تبلیغ
صبا ویژن

...خاطره ابراهیم حاتمی کیا از حوادث سال 88 :

 خاطره‌ای برای شما از زندگی شخصی خودم در سال 88 تعریف می‌کنم. از بیان این خاطره قصد دارم رفتار خودم با پدرم را مقایسه کنم. ما در خیابان پامنار زندگی می‌کردیم. در جریان 17 شهریور وقتی تیراندازی ها شروع شد، قصد داشتم به همراه پسرعموهایم از خانه فرار کنم و به خیابان بروم.

...پدرم در خروجی خانه را قفل کرد و حتی برای اطمینان پشت بام را هم بست. هیچ راه فراری از خانه برای ما باقی نگذاشت. بعد هم تاکید کرد که اگر شماها از خانه بیرون برویم، چنین و چنان می‌کند. آن موقع کلی به پدرم تکه انداختیم و ایراد گرفتیم که ببنید این آدم چقدر به زندگی وابسته شده که جرات ندارد از خانه بیرون بیاید و قدم به خیابانی بگذارد که بوی باروت و شهدا را می‌دهد. یادم می‌آید در سال 88 این اتفاق به شکلی دیگر برای من تکرار شد.

...گرایش فکری و سیاسی بچه‌های من همگی به آقای موسوی بود و در کوران حوادث پس از انتخابات سال 88 اینها به پشت بام می‌رفتند و با بلندگوی کارگردانی من الله اکبر می‌گفتند. این همان بلندگویی بود که در همه فیلم‌ها از آن استفاده می‌کنم. حالا دست بچه‌ها افتاده بود. من بین دو راهی مانده بودم. یا به همان روش پدر، یا به روش نو جوانی خوم.

... دقیقا همان لحظات یاد ایشان افتادم. اگر می‌خواستم روش ایشان را انجام بدهم باید راه پشت بام را می‌بستم. اگر جلوی اینها را نگیرم بچه‌ها با بلندگو کل محله را روی سرشان گذاشته بودند و ممکن بود مشکلاتی درست کنند. مدام از خودم سوال می‌کردم که مانع بشوم یا نشوم؟ همه این دغدغه‌ها طی چند ثانیه مدام در ذهن من می‌گشت.

... تنها کاری که توانستم بکنم این بود که به بچه‌ها بگویم بلندگویم را پس بدهید. زمانی اصلا در تخیل من نمی‌گنجید که اتفاقاتی رخ دهد و من یک گوشه تماشا کنم. البته حالا جایی این بحث نیست و نمی‌خواهم آن را بازکنم. اما می خواهم از برهان خلف به یک نتیجه برسیم. اگر سال 1381 قرار بود فیلم «چ» را بسازم، مطمئن باشید این فیلمی نمی‌شد که اکنون دیده اید.

منبع : سایت بهار نیوز





برچسب ها : تا حدودی سیاسی  ,




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 69
    بازدید دیروز : 338
    کل بازدید : 914463
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/2/10    ساعت : 5:3 ع

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات