سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

دمپایی!

 

با اجازه آقای فریدون مشیری
 

بی تو ای برق، شبی باز از آن کوچه گذشتم

 

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم»

 

بند رخسار تو در رفت ز تنبان نگاهم

 

چاله آمد سر راهم

 

پای بی صاحب من «زرت» در آن چاله فروشد

 

هیکل گنده مخلص دمرو شد.

 

**

 

در تهی خانه جیبم، غم قبض تو درخشید

 

بر سماور کده نفتی ذهنم،

 

قوری یاد تو ای برق خروشید،

 

چایی خاطره جوشید!

 

«یادم آمد که شبی با تو از آن کوچه گذشتم»

 

پی دیوار نگشتم.

 

توی آن چاله لوله‌کشی آبکی گاز فزرتی

 

نفتادم، نفتادم.

 

با تو گفتم که تو گهگاه کجایی؟

 

وصل ناگشتن از آن به که بیایی و نپایی

 

لامروت، تو مگر دشمن مایی؟

 

«من ندانستم از اول که تو بی‌مهر و وفایی!»

 





برچسب ها : چرت و پرت  ,




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 146
    بازدید دیروز : 101
    کل بازدید : 914202
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/2/9    ساعت : 4:47 ع

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات