سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقش ایوان

شاعری بود در زمان قدیم

داشت معشوقه ای به اسم «نسیم»

 

خوشگل و دلبر و برازنده

عینهو خانم نگارنده

 

دائما فکر حفظ ظاهر بود

چون که معشوقه نیزشاعر بود

 

پس همینجا به قید چند دلیل

باقی قصه می شود تعطیل

 

اولا:  توی این موارد من

صورتم سرخ می شود کُلَن(!)

 

گفتن شعر نقطه چین خوب است؟

از خجالت بمیرم این خوب است؟

 

به خدا بی دلیل و آگاهی

شیطنت می کنم هر از گاهی

 

نه که من عینهو نمک پاشم

دوست دارم که با نمک باشم

 

چون مخاطب شناس هم هستم

هی قلم کار می دهد دستم

 

ثانیا:هر چه شاعر خفن است

اسم معشوقه اش شبیه من است

 

هر کسی گفت : شاعر نامرد...

بعد ازآن اسم بنده را آورد

 

پس چرا عاشقانه بنویسم؟

قصه ای صادقانه بنویسم؟

 

در پی های و هوی مگر هستم؟

بنده مگر بی آبرو هستم؟

 

قند در کام غیره آب شود

این وسط اسم من خراب شود؟

 

ثالثا : از زمان خلقت زن

بود این مشکل هم بعضن(!)

 

گفت فرزانه ای پژوهشگر

که خدایی نکرده قصه اگر،

 

منتهی می شود به زن در رو

باقی قصه را بزن در رو

 

این چنین قصه ها اگر کم نیست

فکر کردی که شاعر آدم نیست؟

 

مصلحت نیست بیشتر از این گفتن

از رفیقان نازنین گفتن

 

با دلی خون و سینه ای پر درد

دست آخر سکوت باید کرد

 

پس بیا تکیه بر دروغ کنیم

هی چرا بی خودی شلوغش کنیم؟

 

باز هم ماجرا سیاسی شد

این هم آخر دموکراسی شد!

 

ساعت یک به وقت ایران است

«خواجه در بند نقش ایوان است»

 

منبع:کتاب داشت عباس قلی خان پسری صفحه 97





برچسب ها : چرت و پرت  ,




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 32
    بازدید دیروز : 38
    کل بازدید : 916101
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/2/24    ساعت : 6:18 ع

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات