سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات فاطمه طباطبایی

بخشهایی از نامه سید احمد خمینی از فرانسه به همسرش فاطمه طباطبایی :

... مرتب از کاخ «الیزه» می آیند که آقا سر ما را کلاه گذاشتید و یک مرتبه در این دیار که نامش به آزادی همه جا را فرا گرفته است وارد شدید، ولی آخر ما با ایران معاهدات اقتصادی داریم.... دیروز قریب به دو هزار دختر و پسر در سالنی جمع شده بودند از سراسر اروپا تا به سخنرانی امامشان گوش دهند که ناگهان نماینده ژیکاردستن (رییس جمهور فرانسه) با دستی لرزان، که فکر می کرد وارد درباری می شود و از سادگی اوضاع تعجب کرده بود، از رفتن ایشان با کمال احترام جلوگیری کردند. میبینی این غرب است که یک عمر است ما را به اسم آزادی ادامه مطلب...




برچسب ها : تیغ خاطرات  ,

 

خاطرات فاطمه طباطبایی

یک روز  استاندار کربلا با تشریفات فراوان ، ظاهرا به این امید که امام را تحت تاثیر قدرت خودش قرار دهد، نزد امام آمد و گفت : ما به دولت ایران تعهد داده ایم که از فعالیت های سیاسی شما جلوگیری کنیم. امام بی توجه به اقتدار ظاهری وی ، آب سردی بر دل گرم او ریختند و گفتند :

حمیت عربیتان کجا رفته است که نوکر شاه ایران شده اید؟ او خود نوکر آمریکاست. به علاوه شما به دولت ایران اعهد داده اید، من که به او و شما تعهدی نداده ام.....

چند روز بعد یکی دیگر از مسئولان دولتی شهر نجف آمد و خواست که امام درس خود را تعطیل کنند. امام احساس کردند که هدف و نقشه دولت عراق این است که به تدریج و آرام آرام برنامه های ایشان را متوقف کنند تا این سختگیری نمود چندانی پیدا نکند، از این رو امام ، مسجد و نماز جماعت و زیارت امیر المومنین را ترک کردند و اعلام کردند :

من از آن آخوندهایی نیستم که دین داری را در حرم رفتن و مسجد و منبر بدانم. اگر احساس کنم قادر به انجام تکلیف شرعی ام نیستم، از اینجا می روم.

منبع : کتاب اقلیم خاطرات ص 419

 





برچسب ها : تیغ خاطرات  ,

خاطرات فاطمه طباطبایی

پس از کشتار مردم تبریز احمد از آیت الله سید محمد بجنوردی که مورد توجه آیت الله خویی بود، خواست تا نزد ایشان برود و بخواهد که به اعتراض کشتار مردم، درس را تعطیل کند. آیت الله خویی ابتدا پذیرفت، اما از آقای بجنوردی خواسته بود که از جانب دیگر علما هم مطمئن شوند و همگی با هم درس را تعطیل کنند. آیت الله بجنوردی نزد امام آمدند و نظر آیت الله خویی را منتقل کردند. اندکی بعد نظر آیت الله خویی تغییر کرد و پیام فرستاد که من از تعطیل کردن درس منصرف شده ام. جالب این نکته بود که امام به احترام ایشان درس را تعطیل نکردند، اما سر درس درباره کشتار مردم تبریز سخن گفتند و جلسه درس به سخنرانی تبدیل گشت. پس از پایان درس از شدت ناراحتی تب کردند و با آن حال اعلامیه ای درباره این حادثه نوشتند.





برچسب ها : تیغ خاطرات  ,

 

خاطرات فاطمه طباطبایی

شهادت حاج آقا مصطفی

صبح روز اول آبان ماه ،هنوز از خواب بیدار نشده بودیم که امام بالای سرمان آمدند و احمد را صدا کردند و گفتند : از خانه مصطفی تماس گرفته اند و کمک خواسته اند. برو ببین چه کار دارند؟

احمد بی درنگ برخواست و به خانه داداش رفت. من نیز به سوی خانه حاج آقا مصطفی رفتم. احمد را دیدم که گریان روی پله جلوی در ایستاده است. پرسیدم چه شده ؟ با اضطراب و ناراحتی گفت : داداش! و دیگر چیزی نگفت و روانه بیمارستان شدند.

در همین حال، ناگهان خانم(همسر امام خمینی) را دیدم که پریشان حال و گریان وارد خانه شدند. طولی نکشید که خبر در نجف منتشر شد و دوستان، یکی یکی به خانه داداش آمدند.

هنگامی که به خانه برگشتم امام و افراد دفتر و جمعی از طلبه ها در حیاط نشسته بودند. از احمد پرسیدم چگونه به آقا خبر دادید؟ گفت : ... پیش از آنکه من حرفی بزنم گفتند : مصطفی فوت کرده؟ گفتم بله. دستشان را روی زانو گذاشتند و چند مرتبه آیه «انّا لله و انّا الیه راجعون» را خواندند.

خبر درگذشت حاج آقا مصطفی برای دوستان بسیار ناگوار و غیر قابل تحمل بود، وقوع این حادثه سخت آنان را بی تاب کرده بود طوری که احمد به امام گفت : این برادران بسیار ناراحتند. شما می توانید به آنها دلداری دهید. امام پذیرفتند. همه آمدند در حیاط نشستند. من برایم بسیار عجیب بود که چطور عده ای جوان می خواهند از پدر داغ دیده آرامش بگیرند. امام همه آنها را به صبر دعوت کردند و گفتند :

خاطرات فاطمه طباطبایی

به هر حال اتفاقی است که افتاده. خداوند یک وقت نعمتی به انسان می دهد و زمانی هم آن را پس می گیرد. باید تحمل داشته باشیم.

من دست حسن را گرفتم و به خانه داداش برگشتم. امام نیز نزدیک ظهر به آنجا آمدند. به محض ورود، خانم با حالتی بسیار پریشان نزد امام آمدند و گفتند : آقا دیدی چطور شد؟ چه بلایی بر سرمان آمد. آقا پاسخ دادند : خانم به خاطر خدا صبر کن! می دانم که دشوار است. سخت است. اما به حساب خدا بگذار. اگر به حساب خدا بگذاری تحملش آسان می شود.

خانم گریه کنان گفتند : نمی توانم آقا. من سختی بسیار کشیده ام، اما این را دیگر نمی توانم تحمل کنم. آقا هم در حالی که سخت ناراحت و متاثر بودند، دست روی شانه های خانم گذاشتند و گفتند : می دانم اما به خاطر خدا صبر کن. !

... یک روز وارد اتاق امام شدم. دیدم به سقف خیره شده اند. از گوشه چشمشان اشک سرازیر بود. مرا که دیدند تکانی به خود دادند و سراغ حسن را گرفتند....

 





برچسب ها : تیغ خاطرات  ,

 

فاطمه طباطبایی

خاطرات فاطمه طباطبایی همسر سید احمد خمینی :

در نجف که بودیم فردی به شدت دکتر شریعتی را محکوم می کرد. احمد به او گفت : آیا آثارش را خوانده ای ؟ گفت : نه، می ترسم بخوانم مدافعش بشوم. احمد با تعجب گفت : پس چگونه به خودت اجازه می دهی بدون اینکه با افکار و گفتار کسی آشنا شوی با او مخالفت کنی .

منبع : کتاب اقلیم خاطرات ص 329 

 





برچسب ها : تیغ خاطرات  ,

 

دکتر شریعتی

خاطرات فاطمه طباطبایی همسر سید احمد خمینی

در میان کسانی که احمد با آنها دیدار پنهانی داشت می توانم از دکتر علی شریعتی نام ببرم. یک روز دکتر شریعتی به دعوت برخی علمای حوزه به قم آمد و احمد نیز در آن جلسه با او به گفتگو پرداخت.

احمد کتاب های او را می خواند و او را روشنفکری آگاه به زمان می دانست که با بیانی شیرین به خوبی با جوانان ارتباط برقرار می کند و بر آنها تاثیر می گذارد. البته با پاره ای از نظرات او موافق نبود و انتقادهایی داشت.

منبع : کتاب اقلیم خاطرات ص 326

 





برچسب ها : تیغ خاطرات  ,

فاطمه طباطبایی

خاطرات فاطمه طباطبایی همسر سید احمد خمینی
فاطمه طباطبایی :

پس از آنکه مقدمات ظاهری سفر (حج) آماده شد نزد امام رفتم و و ایشان بعضی از مسائل و مناسک حج را برایم گفتند و جملات زیبایی بازگو کردند؛ مضمون گفته های امام این بود : تلاش کنید در سرزمین وحی، بت هایی را که خود تراشیده اید، بشکنید و فقط به خدا متوجه باشید. این را نیز بدانید تا باور نکنید، تا ایمان پیدا نکنید، موثری جز خداوند در جهان وجود ندارد، نمی توانید از شرک رهایی پیدا کنید.... سخنان امام به دلم نشست – تصور درستی از آنها نداشتم و معنای دقیق آن را نفهمیدم – اما متوجه شدم که چقدر از حقیقت دین ناآگاه و در عقاید و باورهای خودساخته ام، غوطه ورم.

منبع : کتاب اقلیم خاطرات ص 271

 





برچسب ها : تیغ خاطرات  ,

 

فاطمه طباطبایی

خاطرات فاطمه طباطبایی همسر سید احمد خمینی :

دوستان (امام خمینی) با هزینه خود کتاب تحریر الوسیله را که در ترکیه آن را کامل کرده بودند منتشر می کنند. پس از چاپ، نمونه آن را نزد امام بردند، اما با خشم و نارضایتی امام رو به رو شدند، زیرا روی جلد، نام امام را با القاب مدح گونه «زعیم الحوزات العلمیه» نوشته بودند. امام می گویند : این اوصاف را که به من نسبت داده اید خلاف واقع است و آن ها را از روی جلد پاک کنید ! دوستان می گویند : این کار شدنی نیست؛ زیرا آن ها چاپ شده اند. امام می گویند : پس رساله ها را توزیع نکنید.

دوستان چاره اندیشی می کنند و مهری تهیه کرده و روی آن القاب می زنند و سپس پخش می کنند. جالب آنکه امام هزینه این کار را خود پرداخت کردند.

منبع : کتاب اقلیم خاطرات ص 250

 





برچسب ها : تیغ خاطرات  ,

فاطمه طباطبایی

خاطرات فاطمه طباطبایی همسر سید احمد خمینی :

امام به شاگردانشان می گفتند : هرگز نباید به گفتار بزرگان و پیشینیان نگاه تعبدی داشته باشید و خود افزون بر ارج گذاشتن به آن ها گفته هایشان را نقد می کردند و به شاگردانشان توصیه می کردند که شما باید این چنین عمل کنید. بحث ها و حرف های مرا نیز باید نقد کنید. اگر روزی اشکالی از سوی طلبه ها مطرح نمی شد، می گفتند : مگر به مجلس ختم آمده اید !





برچسب ها : تیغ خاطرات  ,

 

فاطمه طباطبایی

فاطمه طباطبایی همسر سید احمد خمینی

 

خاطرات فاطمه طباطبایی. همسر سید احمد خمینی

رو به روی خانه آقا (امام خمینی)، خانه خانمی عرب بود به نام حاجیه شمسه،  یک شب مرا به عروسی یکی از نزدیکانش دعوت کرد. عروسی در باغی برگزار می شد و البته دیدن باغ در نجف برای من بسیار جالب بود. پس از پذیرایی؛ ناگهان چند خانم با لباس های عربی بر تخت هایی که وسط باغ چیده شده بود ، آمدند. حاجیه شمسه با دیدن آنها که برای رقص و آواز آمده بودند، به من گفت : اگر ناراحت می شوی، برویم. اما من نه تنها ناراحت نشده بودم که هیچ، حتی دوست داشتم برنامه آنها را ببینم، اما خانم عرب پیش از شنیدن نظر من ترجیح داد مجلس را ترک کند و با هم به خانه بازگشتیم.

ساعت نزدیک دوازده بود. من گمان می کردم مانند همیشه آقا و خانم (همسر امام) در پشت بام خواب هستند، اما با کمال تعجب دیدم هر دو بیدار در حیاط نشسته اند. آقا با دیدن من گفتند : آمدی الحمدلله. سپس برای خواب به پشت بام رفتند.

منبع : کتاب اقلیم خاطرات. ص 223

 





برچسب ها : تیغ خاطرات  ,
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 31
    بازدید دیروز : 151
    کل بازدید : 916441
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/2/28    ساعت : 5:25 ص

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات