سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمانی که به مجلس پا گذاشتم

سید حسن مدرس اولین نطق خود را در مجلس با این جمله آغاز کرد : «عاقل تا بصیرت پیدا نکند، سخن نمی گوید».

خودش می گفت : این حقیر، زمانی که به این مجلس پا گذاشتم، به فوریت دریافتم و فهمیدم که با این جماعت تنها باید به زبان خودشان سخن گفت. باید به رموز پلیتیک و سیاست آشنا شد. باید همیشه گوش به زنگ فرصت ها بود و باید کسوت ساده لوحی را یک سره به دور انداخت و با سپر زیرکی در هر جایی حاضر شد.





برچسب ها : داستان های کوتاه  ,

 

معنای سیاسی واژگان :

آزمایشگاه : محل آزمایش. محلی که در آن تجربه می کنند تا چیزی را یاد بگیرند. هیئت دولت.

آستین : محل خروج دست استکبار جهانی. محل بروز انواع توطئه.

آسیاب : یک جای دشمن. محل ریختن آب مزدوران داخلی. انواع آبی و بادی دارد.

 

 





برچسب ها : واژگان سیاسی  ,

نلسون ماندلا :

صلح تنها به مفهوم عدم وجود مناقشه نیست، صلح ایجاد محیطی است که در آن همه بتوانند، بدون توجه به نژاد، رنگ، عقیده و مرام، دین، جنسیت، طبقه، پایگاه اجتماعی، یا هر نشانه دیگر مشخص کننده تفاوت اجتماعی، رشد کنند و شکوفا شوند.  

 





برچسب ها : جملات ناب  ,

دعای آسیاب کردن

یکی از دراویش مقداری گندم برای آرد کردن به آسیاب برد. آسیابان گفت : وقت ندارم. درویش گفت : اگر گندم مرا آرد نکنی نفرین می کنم تو و الاغت را. آسیابان گفت : اگر دعای تو مستجاب است ، بگو خدا گندمت را آرد کند.





برچسب ها : داستان های کوتاه  ,

 

خاطره علی مطهری از آخرین روزهای حصر آیت الله منتظری :

روزهای آخر حصر خانگی آیت‌الله منتظری بود. احساس کردم که ما باید زودتر از اینها اجازه می‌گرفتیم و به دیدار ایشان می‌رفتیم. بالاخره ایشان نزدیک‌ترین دوست پدر بودند و با پدر در دوره تحصیل، 11 سال هم مباحثه بودند. رفتم به دیدن ایشان. تنها خودشان بودند و اگر درست به خاطر داشته باشم، فرزندشان احمد. اولین جمله‌ای که گفتند این بود: «علی دیدی با من چه کردند؟!» بعد گفتند: «من بارها گفته بودم که آماده استعفا از قائم مقامی رهبری هستم، هر وقت بگویید استعفا می‌دهم، اما اینها هدف دیگری داشتند. دیدی با من چه کردند؟!» بعد جمله دیگری گفتند که من خیلی دلم برایشان سوخت. گفتند: «شما به اینها بگویید وسایل حسینیه ما را که به غارت برده‌اند برگردانند .»

وقتی بیرون آمدم با خود فکر می‌کردم آیا برخوردی که با آیت‌الله منتظری شد، چه در زمان امام و چه بعد از آن، برخورد درستی بود یا نه و آیا این برخورد ضرورت داشت، در حالی که خود ایشان نه ادعای قائم مقامی داشت و نه ادعای رهبری، فقط آدم صریحی بود و حرف خود را به صراحت و روشنی می‌گفت. آیا نباید تحمل حرف مخالف را داشته باشیم؟ قبول دارم که ایشان برای رهبری مناسب نبود اما آیا ما به توصیه امام خمینی که فقاهت آیت‌الله منتظری گرمی‌بخش حوزه‌های علمیه باشد، عمل کردیم؟

منبع : سایت بهار نیوز

 





برچسب ها : تا حدودی سیاسی  ,

معنای سیاسی واژگان :

 

آری: جوابی که معمولا مردم مجبورند به دولت بدهند و دولت به مردم معمولا نمی دهد. بله، صحیح، چشم قربان، قربونت برم، رو چشم، هر چی شما بگین و ...

آزادی : چپ ها آن را قبیح شمرده و راست ها آن را شیطانی دانسته اند. تا قبل از پیروزی هر انقلابی محترم است. غیر قابل اجرا. جهت نطق های انتخاباتی قابل استفاده است. ضرب المثل : یکی رو با آستین کوتاه به تلویزیون راه نمی دادن سراغ نهضت آزادی رو می گرفت.

 

 





برچسب ها : واژگان سیاسی  ,

به واقع، هر لقب تازه ای که متولد می شود، لگد تازه ای است که به عقل زده می شود.





برچسب ها : راه ناهموار  ,

 

نلسون ماندلا :

این تنوع ما نیست که باعث تفرقه می شود، این تنوع قومی، دینی یا فرهنگی نیست که ما را از هم جدا می کند. یک عامل تفرقه و جدایی می تواند بین ما وجود داشته باشد : عامل کسانی که دموکراسی را گرامی می دارند و کسانی که به آن اعتقاد ندارند.

در شرایطی که کشورمان را بازسازی می کنیم باید در مقابل دشمنان توسعه و دموکراسی حتی اگر از عوامل داخلی خودمان باشند، هشیار باشیم. خشونت ما را به هدف هایمان نزدیک تر نخواهد کرد. همه ما باید این سوال را از خود بپرسیم : آیا هر چه در توان داشته ام برای تامین آرامش و بهروزی شهر و جامعه ام انجام داده ام ؟ ....

منبع : سخنرانی در مراسم دریافت آزادی دوربان، دوربان، آفریقای جنوبی،  16 آوریل 1999 

 





برچسب ها : جملات ناب  ,

 

وصیت

 نصر الدین همیشه به دوستانش وصیت می کرد مرا در یکی از قبرهای کهنه دفن کنید. علت را پرسیدند، جواب داد :

برای اینکه وقتی نکیر و منکر برای سوال و جواب  آمدند فکر کنند من مدتی است مرده ام و بدون سوال و جواب برگردند.

منبع : قصه های نصر الدین ص 26

 





برچسب ها : داستان های کوتاه  ,

سر بریده گرگ

شیر و گرگ و روباه به شکار رفتند، الاغ و آهو و خرگوش را صید کردند. شیر گرگ را مامور تقسیم شکار کرد. گرگ گفت : الاغ برای شیر، آهو برای من و خرگوش از آن روباه باشد. شیر خشمگین شد و سر گرگ را کند. و روباه را مسئول تقسیم کرد. روباه گفت : الاغ صبحانه شما، آهو ناهار شما، خرگوش هم شام شما. شیر خوشحال شد و گفت : این تقسیم بندی را از که آموختی ؟ گفت : از سر بریده گرگ.





برچسب ها : داستان های کوتاه  ,
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 177
    بازدید دیروز : 20
    کل بازدید : 921932
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/9/4    ساعت : 6:30 ص

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات