سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیاسی

سیاسی

انصافا حتا گارسیا مارگز هم که با چیره دستی رمان ژنرال در لابیرنت را نوشته است، دشوار به نظر می رسد که در رقابت با فیلمی که با موبایلی گرفته شد، بتواند ان همه هراس، درماندگی و ویرانی را در صورت قذافی تصویر کند. برخی تعبیر سگ کشی را برای قتل قذافی به کار بردند. ماجرای اخرین پناهگاه او طنز شگفت تاریخ بود. او همیشه از مخالفان خود با عنوان موش هایی که در سوراخ خزیده اند نام می برد. او انبوه مردم را در خیابان ها در بن غازی و مصراته و... نمی دید. صدای مردم را نمی شنید  . مخالفان را به موش هایی تشبیه می کرد که در سوراخ ها پنهان شده اند. می گفت: خاک لیبی را از حضور موش ها پاک می کند. خانه به خانه، کوچه به کوچه، حتا پس کوچه ها را می گردد و موش ها را می گیرد. آخرین پناهگاه او تونل تنگ و تاریک فاضلابی در زیر یک پل بود. همانجایی که به شکل سنتی در همه جای دنیا موش ها در انجا خانه می کنند. مثل موش او را از توی همان سوراخ بیرون اوردند. طپانچه طلایش را از چنگش بیرون کشیدند. او را دواندند. لگدش زدند. توفانی از فریاد بر سرش فرود آوردند. و ضجه هایش را که مدام می گفت: مرا نکشید. نکشید. حرام است، تیراندازی نکنید، نشنیدند و او را کشتند. او که ماهی یک میلیون دلار هزینه طراحی لباسش بود. او که پسرش سیف الاسلام در یک محفل خصوصی به خواننده ای که برایشان کمتر از ساعتی اواز خوانده بود، یک میلیون دلار داده بود. با لباس پاره پوره و صورتی زخم خورده و تنی خسته و در هم شکسته- در آستانه هفتاد سالگی- به پایان رسید. نمی دانیم در آن واپسین دم ها و نگاه ها در ذهن توفان زده قذافی چه گذشته است. ایا به یاد آورده است که فقط در یک روز ماموران او در زندان بنغازی هزار و دویست زندانی را با دست های بسته دار زدند؟ آیا به یاد آورده است که هزاران نفر در دوران 42 ساله حکومت او گم شدند و چشم ها همچنان در انتظار ماند و مانده است؟

 





برچسب ها : راه ناهموار  ,




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 1409
    بازدید دیروز : 20
    کل بازدید : 923164
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/9/4    ساعت : 2:23 ع

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات