سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

دختر فراری

فرار

شاعر : علی رضا بدیع

مرثیه ای برای فرشته های سرزمینم

 

از روزهای بی در و پیکر دلش گرفت

یک روز صبح پا شد و کفش فرار شد

از خانه زد به کوچه و سیگار دود کرد

وقتی که در نبود محبت خمار شد

کفتارزاده های خیابان منجلاب

در جای پای او متلک جا گذاشتند

شبها که ذهن شهر پر از جغدواره بود

در کوچه ها، ستاره دنباله دار شد

با کوله ای به وسعت کمبود عاطفه

از پارکهای الکل طبّی عبور کرد

گرگی سوار خودرو ملّی نگاه داشت

آهو گرسنه بود و سردش سوار شد

( آن شب خسوف شد و کسی ماه را ندید )

فردا – نمای بسته یک پارک- آه... او...

از ردّ نیش گرگ دلش ضعف می رود

آهو به گرگهای پدر سگ دچار شد

-خانم جسارت است ! لبت چند می شود ؟

این عشق حاصلش دو – سه فرزند می شود !

بر دوش داشت زخم زبان و سه نقطه را

تا زیر بار زور ، شبی باردار شد

یک کفش تکّه پاره و یک چند تکّه ماه

بر دستهای آبِ گل آلود می روند

در سنگدان یک پل متروک دفن گشت

آیینه ای که در دل شب سنگسار شد

 ◊ 

بعد از سه – چها روز تمام مجلّه ها

بر روی جلد با خط قرمز نوشته اند :

دیروز عصر بازی دربیّ پایتخت

در باشگاه آزادی برگزار شد

 

منبع : کتاب دادخواست ص 55 

 





برچسب ها : جملات ناب  ,




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 1145
    بازدید دیروز : 20
    کل بازدید : 922900
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/9/4    ساعت : 11:56 ص

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات