سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستان های کوتاه

خاطره ای از «مجید مجیدی» کارگردان توانی سینمای ایران

«مجید مجیدی» کارگردان توانی سینمای ایران ، خاطره ای را تعریف می کند که جای تامل بسیار دارد :

« در یکی از شب های سرد زمستان، رفتگری را دیدم که مشغول جارو کردن خیابان بود و من پس از اینکه ماشین را پارک کردم، به دلم افتاد که پولی هم به او بدهم. اول کمی دو دل بودم و تنبلی کردم، اما سرانجام پول را برداشتم و خیلی محترمانه و دوستانه به طرفش گرفتم، خیلی هم احساس خوب بودن می کردم و در عوالم فرشته ها سیر می کردم! اما دیدم که به سختی تلاش دارد دستکش هایش را که به دستش چسبیده بود دربیاورد و بعد پول را بگیرد. اصرار کردم که چرا نمی گیری؟

گفت : بی ادبی می شود، این دست خداست که به من پول می دهد.

خدا شاهد است آن شب تا صبح نتوانستم بخوابم»

 

بیلی گراهام :

خداوند به ما دو دست داده است؛ تا با یکی بگیریم و با دیگری ببخشیم.





برچسب ها : داستان های کوتاه  ,




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 1790
    بازدید دیروز : 56
    کل بازدید : 925361
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/9/8    ساعت : 5:6 ع

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات