سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خوش آنکه حدیث کفر و ایمان نشنید

افسان? کافر و مسلمان نشنید

جز جام شراب و دست ساقی نشناخت

جز رای نگار و حرف جانان نشنید

 

 

باران گرفته ام به هوای شکفتنت

جاری در امتداد ترک خورد? تنت

با اشک های حلقه شده پای گونه هات

با دست های حلقه شده دور گردنت

من متهم به رابطه با واژ? توام

مظنون به دستکاری گل های دامنت

این گرگ و میش وقت طلوع است یا غروب

در چشم های نیلیِ مایل به روشنت؟    !

 

 

صبح خورشید آمد

دفتر مشق شبم را خط زد

پاک کن بیهوده است

اگر این خطها را پاک کنم

جای آنها پیداست

ای که خط خوردگی دفتر مشقم از توست    !

تو بگو    !

من کجا حق دارم

مشق هایم را

روی کاغذهای باطله با خود ببرم؟

می روم

دفتر پاکنویسی بخرم

زندگی را باید

از سرِ سطر نوشت    !

 

 

 

این روزها

حال و هوای خوبی دارم

صبح‌ها

سنجابی از در و دیوار دلم بالا می‌رود

شب‌ها

دلفین‌ها در خواب‌هایم شنا می‌کنند

 

این روزها حال و هوای خوبی دارم

اما من به پایان چیزهای خوب مشکوکم

می‌ترسم چشم باز کنم

از سنجابم پوست گردویی مانده باشد

دلفین‌ها در خواب‌هایم خودکشی کرده باشند

 

 

چشم من، چشمه‌ی زاینده اشک،
گونه‌ام بستر رود     ...
کاشکی همچو حبابی بر آب ،
در نگاه تو رها می‌شدم از
بود و نبود     !







درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 1213
    بازدید دیروز : 20
    کل بازدید : 922968
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/9/4    ساعت : 12:24 ع

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات