یکشنبه 92/4/16 — azadnagar -
نظر بدهید
بخش سوم
رئیس فرقه وهابیت محمدبن عبدالوهاب بازیچه سازمان اطلاعات بریتانیا
در کتاب خاطرات مستر همفر جاسوس کهنه کار انگلیس در کشور های اسلامی می خوانیم که وی با دانستن زبان عربی و فارسی و ترکی و گشت و گذار به ترکیه و اعراق و نجد در پی شخصی بود که بتواند او را وادار به ایجاد تفرقه در جهان اسلام کند تا پس از تثبیت حضور بریتانیا در هند به وسیله کمپانی هند شرقی ، این سوی دنیای اسلام یعنی شبه جزیره العرب و اماکن مقدسه را نیز تحت سلطه داشته باشد او می نویسد که من گمشده خود را در محمد ابن عبدالوهاب یافتم. زیرا پایبند نبودن او به ضوابط مذهبی و روح غرور و خودپسندی و تنفری که از علمای عصر خود داشت و استقلال نظرش که حتی به خلفای چهارگانه ( ابوبکر، عمر، عثمان، امام علی (ع) ) اهمیتی نمی داد و تنها به فهم خودش در قرآن و سنت اتکا می کرد از بارزترین نقاط ضعفی بود که می توانستم از این راه ها د ر او نفوذ کنم .
همفر با کمک زنی که او هم جاسوس انگلیس بود و نام مستعار صفیه را داشت محمد ابن عبدالوهاب را بر آن داشتند تا دعوی خود را آشکار کند.1
1. خاطرات همفر- ترجمه دکتر محسن مویدی - انتشارات امیر کبیر 1386
غرور عامل بیچارگی
پس از مدتها آشنائی و مراوده با محمد ابن عبدالوهاب، به این نتیجه رسیدم که فرد شایسته برای اجرای مقاصد بریتانیا در منطقه، خود اوست. روح بلند پروازی، غرور، جاه طلبی و دشمنی با علما و مراجع اسلام، خودکامگی تا آن مرحله که حتی خلفای راشدین را هم مورد انتقاد قرار می داد.
برداشت او از قرآن و حدیث که تفاوت آشکار با واقعیت داشت، بزرگترین نقطه ضعف او بود که می توانست مورد استفاده قرار گیرد. شیخ محمد ابن عبدالوهاب، ابوحنیفه را تحقیر می کرد و او را بی اعتبار می پنداشت، و ارزشی برایش قائل نبود. محمد می گفت:من از ابوحنیفه بیشتر می دانم.
و مدعی بود که نصف کتاب صحیح بخاری بیهوده و چرند است.
به هر حال، من با محمد گرم گرفتم، و تدریجا دوستی پابرجایی میان ما برقرار گردید. من پیوسته در گوش او می خواندم که خداوند تو را از موهبت نبوغ و قریحه ای بهره مند ساخته که به مراتب از علی (ع) و عمر بیشتر است.
به او می گفتم: اگر تو در زمان پیامبر (ص) می بودی، یقینا به جانشینی او انتخاب می شدی.1
1. خاطرات همفر- ترجمه دکتر محسن مویدی - انتشارات امیر کبیر 1386ص 40
محمد ابن عبدالوهاب بازیچه زنی
پس از آنکه او را به صیغه گرفتن راضی کردم، شروع به تحریک غریزه جنسی او، با گفتن سخنانی کردم، و چون جوان مجردی بود از او پرسیدم: آیا مایلی صیغه ای داشته باشی و از آن لذت ببری؟ محمد ابن عبدالوهاب سرش را به نشانه موافقت و رضایت پائین آورد.
من به بهترین فرصتهای ماموریتم رسیده بودم. با او قرار گذاشتم که حتما زنی را به عنوان صیغه برای او در نظر بگیرم.
پس از این گفتگو، فورا به خانه (روسپی) نصرانی که از سوی وزارت مستعمرات در بصره خودفروشی می کرد و جوانان مسلمان را به فساد می کشاند رفتم و موضوع را با او در میان نهادم، پس از آنکه موافقت کرد، نام صفیه را برای او انتخاب کردم. قرار شد با شیخ به خانه او برویم.
در روز موعود به اتفاق شیخ محمد به خانه صفیه رفتیم، هیچ کس بجز صاحبخانه در آنجا نبود. محمد پس از جاری کردن صیغه به مدت یک هفته و تعیین مهر که یک سکه طلا بود، صفیه را به همسری برگزید. خلاصه من از خارج و صفیه از داخل، در کار آماده ساختن محمد ابن عبدالوهاب برای آینده بودیم. صفیه شیرینی زیر پا نهادن احکام دین و استقلال رای و آزادی را به محمد چشانده بود. 1
1. خاطرات همفر- ترجمه دکتر محسن مویدی - انتشارات امیر کبیر 1386ص 43
شیطان مست در اندیشه رهبری مسلمین
به سراغ محمد ابن عبدالوهاب رفتم و دوباره بحث خود را آغاز کردیم .
این بار گفتگوی ما در مورد حرمت شراب بود.
به او گفتم: اگر شرابخواری معاویه ، یزید و دیگر خلفای بنی امیه و بنی عباس را درست بدانیم، چگونه روا باشد این پیشوایان دین همگی در گمراهی به سر برند و تنها تو راه ثواب سپاری؟ بی شک آنان کتاب آسمانی و سنت پیامبر را بهتر و بیشتر من و تو می دانسته اند.
ما روایتی در دست داریم که عمر شراب می خورده تا این که آیه: آیا شما از شرابخواری و قمار دست بر می دارید؟ نازل شده است. اگر شراب حرام بود، پیامبر (ص) عمر را به گناه شرابخواری حد میزد، در حالی که عدم مجازات او دلیل بر حلیت شراب است.
محمد با دقت به سخنان من گوش می داد، سپس لب به سخن گشود و گفت:
در خبرها آمده است که عمر شراب را با آب در می آمیخت تا خاصیت مست کننده آن زایل شود و سپس می نوشید و می گفت مستی شراب حرام است نه خود شراب. شرابی که مستی نیاورد حرام نیست. من جریان گفتگویی را که در باب شراب با محمد داشتم به صفیه گفتم و به او تاکید کردم که فرصت را مغتنم شمرده شیخ را سیاه مست کند و تا می تواند به او شراب بدهد.
صفیه روز بعد به من اطلاع داد که شراب زیادی با هم خورده اند تا آنجا که محمد از پای درآمده و عربده جوئی آغاز کرده است.
کوتاه سخن آنکه من و صفیه، تسلط کاملی بر شیخ پیدا کرده بودیم.
در اینجا بود که من به یاد سخن طلایی وزیر مستعمرات افتادم که هنگام وداع به من می گفت: ما اسپانیا را از کفار( مقصود مسلمین است ) با شراب و فساد پس گرفتیم، اینک باید سایر سرزمین هایمان را نیز، به قوت این دو وسیله نیرومند باز پس گیریم.
1. خاطرات همفر- ترجمه دکتر محسن مویدی - انتشارات امیر کبیر 1386ص 44
بار دیگر به او گفتم : نماز واجب نیست . پرسید : چرا ؟ گفتم : خدا در قرآن می گوید : نماز را بخاطره یاد آوری نام من برپا دارید . پس مقصود از نماز ذکر نام خداوند متعال است و تو باید به جای نماز ، نام خدا را بر زبان برانی . محمد گفت : آری !! شنیده ام بعضی از عالمان دین، موقع نماز نام خدا را تکرار می کنند و دیگر نماز نمی خوانند .
من از این اعتراف او سخت شادمان شدم، ولی تا مدتی احتیاطا خواندن نماز را به او تلقین می کردم، او گاهی نماز می خواند و گاهی نمی خواند و مخصوصا نماز صبح را قالبا به جا نمی آورد، شبها تا دیر وقت هردو بیدار می ماندیم ، بدین سبب صبح گاهان توانایی برخاستن و وضو گرفتن نداشت در نهایت موفق شدم ، اندک اندک جامه ایمان را از پیکر شیخ به در آورم .
از این تاریخ ، هدف من القاع فکر رهبری و پیشوایی در شخصیت محمد ابن عبدالوهاب بود . بر آن شدم تا در روح او رسوخ کنم و راه سومی را جز شیعه و سنت، برای اداره امور مسلمین ، به او پیشنهاد کنم 1 .
1. خاطرات همفر- ترجمه دکتر محسن مویدی - انتشارات امیر کبیر 1386ص46
منتظر بخش های بعدی باشید
برچسب ها :
وهابیت ,