سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به خود آییم !

ملانصر الدین تنها کفشی را که داشت برای تعمیر نزد پینه دوز برد. از آنجا که پینه دوز در صدد تعطیل کردن دکانش بود، به ملا گفت : فردا برای تحویل کفش هایت بیا.

ملانصر الدین با ناراحتی گفت : اما من کفش دیگری ندارم که تا فردا بپوشم.

پینه دوز شانه بالا انداخت و گفت : به من ربطی ندارد ، اما می توانم یک جفت کفش مستعمل تا فردا به تو قرض بدهم.

ملانصر الدین فریاد کشید : چی؟! تو از من می خواهی کفشی را بپوشم که قبلا پای کس دیگری بوده؟

پینه دوز با خونسردی جواب داد: حمل افکار و باورهای دیگران تو را ناراحت نمی کند، ولی پوشیدن یک جفت کفش دیگری تو را می آزارد؟!!





برچسب ها : داستان های کوتاه  ,




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 203
    بازدید دیروز : 56
    کل بازدید : 923774
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/9/8    ساعت : 2:40 ص

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات