سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تا جهان باشد از او گویند

«گویند که روزی موسی علیه السلام در آن وقت که شبان شعیب بود و هنوز وحی بدو نیامده بود، گوسفندان را می چرانید. قضا را از میشی ار رمه (گله) جدا افتاد. موسی خواست که او را با رمه برد. میش، گوسفندان را نمی دید و از بیدلی(ترس)همی رمید و موسی از پس او همی دوید، تا مقدار دو فرسنگ؛ چنانکه میش را طاقت نماند و ازماندگی (خستگی) بیفتاد و برنتوانست خاست.

موسی در وی نگاه کرد و رحمش آمد. گفت: ای بیچاره، کجا می گریزی و از کی می ترسی؟

برداشتش و بر گردن گرفت و بیاورد تا به نزدیک رمه. چون چشم میش بر رمه افتاد، دلش به جا بازآمد. موسی علیه السلام او را از گردن فرو گرفت و میش اندر میان رمه شد.

ایزد تعالی به فرشتگان ندا کرد که دیدید بنده ی من با آن میش چه خلق کرد و بدان رنج که بکشید و او را نیازرد و بر وی ببخشود؟ به عزت من که او را برکشم (مقام بلندی بخشم) و کلیم  ( همسخن خود) گردانم و پیغامبریش دهم و بدو کتاب بفرستم  و تا جهان باشد از او گویند.

این همه کرامات او را ارزانی داشت.»





برچسب ها : داستان های کوتاه  ,




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 80
    بازدید دیروز : 56
    کل بازدید : 923651
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/9/8    ساعت : 1:38 ص

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات