سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

مساِئل ها 

خیابان شد قرق با ادعای حل مشکل ها

و مشکل شد عبور از شهر ، بر وِل ها و ناوِل ها

من آنجا بودم ، اما اشتباهی هم نمی کردم

گرفتند اشتباها بنده را هم با اراذل ها

مرا بردند آنجایی که نامش رفته از یادم

گروهی را هم آوردند آنجا از منازل ها

نه قتلی کرده بودم ، نه به سرقت متهم بودم

شبی را صبح کردم پیش سارق ها و قاتل ها

به آنها گفتم : « آخر ، جرم من ؟ » گفتند:«می فهمی

که جرمت بستگی دارد به خیلی از مسائل ها

اگر تنها نشستی روی جدول ، این که جرمی نیست

ولی گویا نشستی با کسی روی جداول ها

تو را از دلبران و گلرخان شهر ، سهمی نیست

که مال دیگران اند این پری روها و خوشگل ها

تو استادی مگر، هنگام تعطیل مدارس ها

مرتب می روی چون سایه دنبال محصل ها ؟»

نمی دانم کجا ، در محفلی دیدم...شنیدم...نه

خجالت می کشم از آن شرح وشمایل ها

نمی دانم چه معنی داشت آن اوضاع نامطلوب

نمی دانم چه رنگی داشت آن رُژ ها و ریمل ها


منبع:کتاب یک بغل کاکتوس صفحه199

 





برچسب ها : چرت و پرت  ,




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 1403
    بازدید دیروز : 20
    کل بازدید : 923158
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/9/4    ساعت : 2:21 ع

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات