عجب تربیتی

 

عجب تربیتی ....

 

بچه که بودم به من آموختند

فحش نباید بدهی گوسفند

 

بی ادبی بوده از این خانه دور

حرف رکیکی نزنی بی شعور

 

بچه ی همسایه به من فحش داد

پند پدر مادرم آمد به یاد

 

بر دهنش مشت ادب کوفتم

البته با غیظ و غضب کوفتم

 

شب که پدر قصه ما را شنید

نوبت آموزه دوم رسید

 

پای مرا بست به یک ریسمان

بر کفل و بر کف پایم زنان

 

گفت نباید به کسی زور گفت

من چه کنم با توی گردن کلفت

 

بچه که بودم پدرم یاد داد

عشق بورزم به نبات و جماد

 

عشق به سوراخ ازن فی المثل

عشق به بوی خوش زیر بغل

 

عشق به انسان و طبیعت ، گیاه

عشق به ارتش به بسیج و سپاه

 

عشق به هم نوع ولو دشمنت

عشق به هر کس شده ، حتی زنت

 

عشق به مفرد به مثنی به جمع

عشق به اینها که رساندم به سمع

 

تربیتم سیر سعودی گرفت

هیکل من رشد عمودی گرفت

 

ریش و سبیلی به هم آمیختم

زشت شدم تیغ زدم ریختم

 

ریختم از صورت خود پشم را

باز عیان کرد پدر خشم را

 

فرصت اندرز و نصیحت نبود

چاره به جز فحش و فضیحت نبود

 

گفت:پسر ریش تراشیده ای ؟

نفله مگر دختر ترشیده ای    !

 

کافر حربی شده ای ظاهرا

قرتی و غربی شده ای ظاهرا

 

بر سر این صورت صافت مباد

مورچه ای می بکند بکس باد

 

صورت سیرابی و بی ریش تو

عین حرام است و نجس ، دور شو

 

تا نشدی مومن و اهل ثواب

زیر پل و روی مقوا بخواب

 

رفتم و ریشم که به زانو رسید

برگشتم نزد پدر رو سپید

 

دید که تی شرت به تن کرده ام

پارچه ای زرت به تن کرده ام

 

گفت:مگر پارچه کم داشتی؟

لخت و پتی آمده ای آشتی

 

این که شمایی پسر بنده نیست

کسوت کفار برازنده نیست

 

پیرهن و دکمه ی تقوات کو؟

سبحه و انگشتر و اینهات کو؟

 

هیزم دوزخ شده ای نره خر؟

زود برو پیرهنی نو بخر

 

مختصری بود ز بسیارها

این همه مشتی ست ز خروارها

 

منحنی تربیتم رشد کرد

حیثیت و شخصیتم رشد کرد

 

حاصل این شیوه ارزنده ، من

این من خوش ذوق ولی بد دهن    !

 

 

 





برچسب ها : چرت و پرت  ,




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 39
    بازدید دیروز : 86
    کل بازدید : 933264
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 03/11/29    ساعت : 7:29 ع

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات