سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هٌرم نگاهش بر دلم تاثیر می کرد

کوه پدر روح مرا تخسیر می کرد

 

وقت زیادی در کنار ما نمی ماند

هر شب برای لقمه ای نان دیر میکرد

 

در سفره ی ما لقمه ای نان بود ، اما

با دیدن نان چهره اش تغییر می کرد !

 

دریایی از غم در دو چشمش موج می زد

تنها نگاهش مادرم را سیر می کرد

 

آغوش او را خواهرم در خواب می دید

و با عروسک خواب را تعبیر می کرد

 

تا سال های سال عاجز مانده بودم

از درک بٌغضی که پدر را پیرمی کرد

 

بٌغضی که دستان پدر را پینه می بست

و آه را در سینه ام زنجیر می کرد...

 

عیب از خود من بود اگر نان را گرفتند

از کودکی نان در گلویم گیر می کرد!

 

منبع : کتاب جاده یکطرفه ص 46 





برچسب ها : جملات ناب  ,

و چشم هایت حمام فین کاشان است

و اشک هایت جشن گلاب گیران است

 

خودت گلی و به تو هدیه گل نباید داد

که در بهر تنت باغ گل فراوان است

 

تو آن عراقیِ دل نازکِ غزل هایی

عجب که خَشم تو سوغاتی خراسان است!

 

بیا! فقط تو به کرمان بیا و زیره بیار

که دیدنت هوس زیره های کرمان است

 

نه من، که کل ملل بر سر تو در جنگند

و صلح با تو فقط کار کوفی عنان است!

 

چو باد می وزد از گیسویت به سوی جنوب

خیلیج فارسِ آرام هم پریشان است

 

تو هر چه هستی رو کن! سرودنش با من

هنوز شاعر این شعر مردِ میدان است

 

منبع: کتاب در خیابان یکطرفه26 





برچسب ها : جملات ناب  ,

 

گرگ افتاده به این گله و چوپان هم نیست

رمه هم می چرد و هیچ پریشان هم نیست

 

گرگ چوپان شده و دست به خون آغشته

آن چنان گرگ که در باور حیوان هم نیست

 

سر این رشته نکن باز که خود می دانی

پیش تر حوصله ای بود و دگر آن هم نیست

 

خان گسترده ی ما پر شده از خون جگر

سر این سفره اگر خون نخوری نان هم نیست

 

و تنم لانه ی خوکان و سگان است هنوز

و خوش آوایی یک مرغ غزل خوان هم نیست

 

دل خود را به کجای دل این شب ببرم

که اگر سخت نباشد سفر آسان هم نیست

 

منبع:کتاب  در خیابان یکطرفه ص 24 

 





برچسب ها : جملات ناب  ,

 

شاید آن طرف ها - آن طرف تری باشد

هر کجا به جز این جا- شهر دیگری باشد

 

هر کجا بجز رویا - هر کجا بجز حسرت

زندگی نمی خواهم - مرگ به تری باشد

 

غرق می شوی در من - غرق می شوم در تو

قلب ما دو دریاست - کاش بندری باشد

 

روی بوم نقاشی -جای هیچ نقشی نیست

تا که روز اول یا - شام آخری باشد!

 

در به  در در این  محبس- سینه کنج زندان است

دل فرار خواهد کرد- هر کجا دردی باشد

 

منبع : کتاب جاده یکطرفه ص 49 

 





برچسب ها : جملات ناب  ,

 

روزی دلم می خواست دنیا را ببینم

با چشم های زشت و زیبا ببینم

 

ساحل برایم جای بازی بود اما

می خواستم آن سوی دریا را ببینم

 

در کوچه یک تن داد زد:« شهر فرنگ است !»

گفتم به خود که باید اروپا را ببینم

 

از شهر های سرد تبا تا نوادا

از روم تا کازابلانکا را ببینم

 

در خویش احساس خدایی کرده بودم

انگار لازم بود بودا را ببینم

 

امروزهایم را فدا کردم که شاید

شب ها سحر گردند و فردا را ببینم

 

امروز و فردا ها گذشتند و گذشتند

حتی نشد این دور بَر ها را ببینم

 

در چار دیوار دلم محبوس ماندم

ماندم که تا پایان همان جا را ببینم

 

منبع: کتاب جاده یکطرفه ص 40 

 





برچسب ها : جملات ناب  ,

تنها بهانه شد که مهیای مان کنند

تا بی گدار راهی دریای مان کنند

 

اکسیر درد را به غزل ها خورانده اند

شاید به این وسیله مداوای مان کنند

 

مفهوم گم شدن عملا احمقانه است

وقتی  قرار نیست که پیدای مان کنند

 

بگذار این قوافی پر رمز و راز هم

در ذهن پا به ماه زمان زایمان کنند

 

ما راز سر به مهر زبان های بسته ایم

گاهی نیاز هست که افشای مان کنند

 

منبع: کتاب جاده یکطرفه ص 44 





برچسب ها : جملات ناب  ,

  بیمار تر از من دلِ بیمار خودم بود

بیزاری ام از عشق تو آزار خودم بود

 

عشق تو که دیوار غمش میشکند  سر

همسایه ی دیوار به دیوار خودم بود

 

آه این منِ منفور برایم چه عزیز است!

یوسف شدنم گرمیِ بازار خودم بود

 

رنج از تو ندیدیم ، بلا از تو ندیدیم

دردی هم اگر بود ، به اصرار خودم بود

 

ای آینه ی بی کسی و بی دلیِ من

مقصود ز دیدار تو دیدار خودم بود

 

«مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه»

من هرچه که گفتم همه انکار خودم بود

 

منبع : کتاب جاده یکطرفه ص 54





برچسب ها : جملات ناب  ,

جملات ناب

با هر نگاه آتشینت بی قرارم کن

با منجنیق چشم هایت سنگسارم کن

 

عمری حکومت کرده ام در شهر تنهایی

پایان تنهایی! بیا و برکنارم کن

 

من از دام عشقت جٌم نخواهم خورد

صیاد صحراهای مجنون کٌش! شکارم کن

 

حالا که گلبرگ های تو تنها سهم شبنم هاست

در پیش پای ساقه ات یک عمر خارم کن

 

یک عمر داغ رفتن تو سینه ام را سوخت

برگرد و عشقت را مدال افتخارم کن

 

منبع: کتاب جاده یکطرفه ص48  





برچسب ها : جملات ناب  ,

 

خرقانی بر سردر خانقاهش نوشته بود :

هر که در این سرا در آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید ....

 





برچسب ها : جملات ناب  ,

من نمی دانم ،

و همین درد مرا سخت می آزارد

که چرا انسان

این دانا ، این پیغمبر

در تکاپوهایش ،

چیزی از معجزه آن سوتر!

ره نبردست به اعجاز محبت

چه دلیلی دارد؟

چه دلیلی دارد ، که هنوز

مهربانی را نشناخته است

و نمی داند در یک لبخند

چه شگفتی هایی پنهان است!

و نمی دانم ، که چرا انسان ، تا این حد

با خوبی بیگانه ست

و همین درد مرا سخت می آزارد.





برچسب ها : جملات ناب  ,
<      1   2   3   4   5   >>   >




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 33
    بازدید دیروز : 31
    کل بازدید : 923548
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/9/7    ساعت : 11:31 ع

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات