دوشنبه 92/6/4 — azadnagar -
نظر بدهید
اگر کسی فکر می کند که ما خسته شده ایم بیاید و ما را ببیند. آن جا در سر یکی از پیچ های جاده ای که مثل تاریخ به سوی حق می رفت، یک فرد از امَّتی بزرگ به استقبال ما آمده بود تا حرف همه امت را به ما بگوید. او می گفت :
ما خسته نشده ایم و نه تنها گوشت و کره نمی خواهیم ، بلکه همه هستی خود را خواهیم داد تا به قدس برسیم. نه ، ما خسته نشده ایم...
برچسب ها :
مردان بی ادعا ,
دوشنبه 92/6/4 — azadnagar -
نظر بدهید
استاد فاطمی نیا :
پاسداران واقعی دین و توحید و ولایت، آن عالمانی بودند که فقط برای خدا درس خواندند؛ برای خدا سختیها را تحمل کردند؛ و در راه خدا تهذیب نفس نمودند؛ و بی هوی بودند. ... و در راه خدا از ملامت و سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نمی هراسند.
اینان بودند که با همه انحرافات مبارزه کردند و به مقصد عالی انسانی رسیدند؛ و در تحت اشراف خاص امام زمان (علیه السلام) بودند. !
منبع : کتاب نکته ها از گفته ها . دفتر سوم ص 103
برچسب ها :
نکته ها از گفته ها ,
دوشنبه 92/6/4 — azadnagar -
نظر بدهید
سخنرانی امام موسی صدر در کلیسا
خاطرات دکتر فاطمه طباطبایی. همسر سید احمد خمینی
فاطمه طباطبایی :
امام موسی صدر در لبنان با همه گروه ها رفت و آمد می کرد و برای برقراری همبستگی و دوستی میان گروه های گوناگون زحمت بسیار می کشید و تا اندازه ای توانسته بود انس و الفتی میان طوایف لبنان برقرار کند.... ایشان در نماز جمعه اهل سنت حاضر می شد و آن ها را نیز برای شرکت در نمازجمعه شیعیان و حتی ایراد خطبه نماز دعوت می کرد. همچنین با شرکت در جشن های مسیحیان برای آن ها سخنرانی می کرد. این تلاش ها در جهت تقریب مذاهب تا آنجا پیش رفت که از سوی جامعه کاتولیک لبنان از ایشان برای ایراد «خطبه موعظه» که از رسوم مذهبی آنان هنگام شروع ایام روزه داری بود؛ در کلیسای «کبوشین» در سال 1975 میلادی دعوت به عمل آوردند.
همان جا کاردینال کونیگ؛ اسقف اعظم اتریش که به نمایندگی از واتیکان در مراسم حضور داشت؛ ژس از ایراد خطبه امام موسی صدر خطاب به ایشان گفته بود :
عالیجناب! من درباره شما حرف های زیادی شنیده بودم، ولی اکنون با اطمینان کامل می گویم : تاریخ لبنان را باید به دو دوره پیش از موسی صدر و دوره موسی صدر تقسیم کرد.
منبع : کتاب اقلیم خاطرات. دکتر فاطمه طباطبایی ص 198
برچسب ها :
تیغ خاطرات ,
یکشنبه 92/6/3 — azadnagar -
نظر بدهید
فستیوال خنجر...
شاعر : سید حسن حسینی
گر چه نا آگاه خنجر می زنند،
دوستان هم گاه خنجر می زنند
گاه بهر مال، اشباه الرجال
گاه بهر جاه، خنجر می زنند
روزِ روشن، خیل شاعر پیشگان
با هلال ماه خنجر می زنند
بانوان، دل نازک و کم طاقت اند
با کمی اکراه خنجر می زنند
پیروان حکمت «خیرالامور....»
در میان راه خنجر می زنند
دود مردان، در تکاپوی علف
یا که مشتی کاه، خنجر می زنند
رستمانِ نشئه در خوان نخست
بیژنان در چاه خنجر می زنند
مومنان آیینه یکدیگرند
لیک، اما...آه، خنجر می زنند
عارفان هم گاه گاه از پشت سر
فی سبیل الله خنجر می زنند
عده ای هق هق کنان و عده ای
قاه اندر قاه خنجر می زنند
ای برادر ! بد به دل وارد مکن
در زمان شاه خنجر می زنند....
منبع : کتاب کاکتوس ص 89
برچسب ها :
چرت و پرت ,
یکشنبه 92/6/3 — azadnagar -
نظر بدهید
سخن مرحوم مطهری در تقابل با سخن کسانی است که می گویند ما نباید به عادلانه و ظالمانه بودن احکام و فتاوا توجه کنیم، چون حکم شرع است لاجرم نتیجه اش عادلانه خواهد بود. مرحوم مطهری حرفشان این بود که ما برداشت هایمان وقتی دینی است که عادلانه هم باشد. لذا
هیچ حکم غیر عادلانه ای در شرع نداریم. نتیجه عملی این حرف این می شود که اگر فقیهی به حکمی رسید که عادلانه نبود، یقینا آن حکم شرعی نیست ولو اینکه تعدادی روایات و آیات هم پشتوانه این حکم باشد.
مرحوم آقای مطهری در کتاب حقوق زن، حق مطلق مرد بر طلاق زن را مورد خدشه قرار داده اند و گفته اند این طور نیست که مرد به طور ابدی بتواند زنی را در اختیار داشته باشد هر ایذاء و آزاری که بتواند در حق او جاری کند و به او اجازه رهایی و ازدواج مجدد هم ندهد و... این زن از
طریق رجوع به حاکم شرع می تواند از خودش رفع ستم کند...
برچسب ها :
راه ناهموار ,
یکشنبه 92/6/3 — azadnagar -
نظر بدهید
صدام رییس جمهور عراق در حاشیه اجلاس غیر متعهدها دیداری دوستانه با ابراهیم یزدی وزیر خارجه ایران داشت. پس از دیدار صدام گفته بود ضربه ای به آن ها بزنم که صدایش در تمام کره زمین شنیده شود.
صلاح علی نماینده عراق در سازمان ملل متحد :
صحبت های یزدی ، وزیر خارجه ی ایران و صدام، رئیس جمهور عراق، دوستانه و دیپلماتیک بود. امیدوار شدم که درگیری های مرزی دو کشور شدیدتر نمی شود.
روز بعد در استخر کاخ ریاست جمهوری کنار صدام نشسته بودم. با خوش حالی به رئیس جمهور گفتم خیلی خوب است که مشکل کشورم با ایران حل شد.
صدام گفت : صلاح، دیپلماسی مغزت را خراب کرده است. چه صلحی ؟ چه مشکلی بین ما و ایران حل شده است ؟ این یک فرصت تاریخی است که هر قرن یک بار اتفاق می افتد. آن ها شط العرب و الاحواز را از ما گرفته اند و حالا کشورشان از هم پاشیده است. ارتش شان هم که از هم گسیخته است. بین خودشان جنگ و دعواست. خودت
را به عنوان نماینده عراق در سازمان ملل متحد آماده کن. من می روم ضربه ای به آن ها بزنم که صدایش در تمام کره زمین شنیده شود.
برچسب ها :
تلخ و شیرین های جنگ ,
یکشنبه 92/6/3 — azadnagar -
نظر بدهید
لنین می گفت بالاخره وقتی می خواهیم خاگینه درست کنیم باید چند تخم مرغ را بشکنیم و با این استدلال بسیاری از فضائل را می شکستند و از میان می بردند.
به نام عدالت ، نمی توان فضائل اخلاقی را زیر پا گذاشت. این خیلی مسئله مهمی است. شما نمی توانید بگویید ما به خاطر عدالت ، دروغ می گوییم، زور می گوییم، پرونده سازی می کنیم، چنین و چنان می کنیم، یعنی یک رشته فضائل را زیر پا میگذاریم ، با توجیه اینکه قصدمان اجرای عدالت است، ماچنین حقی نداریم. شیوه هایی که در بعضی از کشورهای توتالیتر بکار می بردند عینا همین بود، مفهوم عدالت را بهانه می کردند و به خاطر آن هر رذیلت دیگری را مرتکب می شدندو نامش را می گذاشتند اجرای عدالت.
برچسب ها :
راه ناهموار ,
یکشنبه 92/6/3 — azadnagar -
نظر
تصور کنین دخترا برن جبهه جنگ !
تینا: اون دشمن رو تیر بارون کن
آواااا،نه حیفه خوشکله دلم نمیاد بکشمش! نمـے خوام!
طناز: اون پسره رو بمبارون کن
نه شبیه اشکان هس نمـے تونم بکشمش!
کتی تفنگ ها رو پر کن
باشه؛یه لحظه وایسا موهامو ببندم
نوشین خشاب ها رو بیار
أه یه سوسک داره رو خشابا راه میره!
شبنم اون پسره رو بکش
وای نه نمـے تونم خون ببینم!
پریسا هفتیرا رو پر کن
اه دیدین چی شد ناخنم شکست!
برچسب ها :
چرت و پرت ,
یکشنبه 92/6/3 — azadnagar -
نظر بدهید
غم نان
شاعر : محمد حسین بهرامیان
گاری سیب فروشِ سر میدان افتاد
مرد از جاذبه در بهت خیابان افتاد
سیبها ریخت که از مرد نَماند چیزی
جوی پر شد که دو سر عایله در آن افتاد
بعد از آن کوچه ندیدش، به گمانم آن مرد
یک دو ماهی به همین جرم به زندان افتاد
یا نه مثل همه مردم شیدا شاید
گذرش بر حرم «شاه شهیدان» افتاد
گره مشکل او دست خدا باز نشد
کاری او باز به یک مشت مسلمان افتاد
او که عاشق تر از آن بود که دانا باشد
سر و کارش به همین مردم نادان افتاد
غم نان، کاش بدانی غم نان یعنی چه
یعنی آدم به تب گندم از ایمان افتاد
آدم آن روز که دستش به دهانش نرسید
از خدا دست کشید و پی شیطان افتاد
و شب بعد زمین مرده او را بلعید ...
جسدش در حرم «شاه شهیدان» افتاد
گله آرام، میان شب عریان خوابید
زخم چون گرگ به جان نی چوپان افتاد
لا لا لا برگ گلم ! شاخه بیدم، لا لا
یوسفم دست کدوم گرگ بیابان افتاد ؟
برف چون حوله ای آرام و سبکبال و سپید
گرم روی تن عریان زمستان افتاد
برف بارید که از مرد نماند چیزی
شاعری باز پی قافیه نان افتاد ../
منبع : کتاب دادخواست ص 57
برچسب ها :
جملات ناب ,
یکشنبه 92/6/3 — azadnagar -
نظر بدهید
بخشی از نامه چارلی چاپلین به دخترش :
دل به زر و زیور نبند،زیرا بزرگترین الماس این
عالم آفتاب است،و این الماس بر گردن همه می درخشد. اما اگر روزی دل به آفتاب چهره
مردی بستی، با او یکدل باش. به مادرت گفته ام در این باره برایت نامه بنویسد. اوچ
عشق را بهتر از من می شناسد، او برای تعریف یکدلی شایسته تراز من است. کار تو بس
دشوار است .....
من پیرِمردم و شاید که حرف های خنده آور می زنم،
اما به گمان من تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست می داری. بد
نیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال پیش باشد. مال دوران پوشیدگی. نترس این
ده سال تو را پیر نخواهد کرد. به هر حال امیدوارم تو آخرین کسی باشی که تبعه جزیره
لختی ها می شود. من فرشته نبودم، اما تا آنجا که در توان من بود تلاش کردم تا آدم
باشم، تو نیز تلاش بکن که حقیقتا آدم باشی....
برچسب ها :
گوهری در صدف ,