یکشنبه 92/6/3 — azadnagar -
نظر بدهید
کسانی که در مرتبه ای از مراتب مدیریت و حکومت و سیاست و ریاست نشسته اند حتی اگر به لحاظ نظری ، آزادی را به منزله یک حق، قبول نداشته باشند، اقلا برای بقا و دوام خودشان ، آزادی را به منزله یک روش باید، محترم بشمارند.... شما چگونه می توانید بفهمید که مردم چه می گویند و چه می خواهند : وقتی حزبی درست شود، وقتی انجمن های صنفی درست شود، وقتی مطبوعات آزاد باشند. هیچ جانشینی هم برای این روش نمی توان پیدا کرد.
شما فکر می کنید دموکراسی های غربی با همه آفات و مفاسدی که دارند، چرا بیشتر از نظام های توتالیتر مثل شوروی دوام کرده اند؟ چرا؟ حاکمان شوروی، راه دانستن و کشف حقایق موجود در جامعه را بر خودشان بسته بودندو واقعا از جامعه خودشان ، خبر نداشتند. برای کسانی که به آنجا سفر می کردند به خوبی معلوم بود در این جامعه، چیزی می گذرد و در سطح گفتارهای رسمی ، چیز دیگری. دو تا دنیاست.
خود گورباچف در یکی از سخنرانی هایش گفته بود : ما حتی نقشه های جغرافیایی شوروی را به صورت نادرست چاپ می کردیم و می دادیم دست مردم. ... این شد مدیریت ؟ حاکم به مردم دروغ بگوید. مردم به حاکم دروغ بگویند و اطلاعات خودشان را به او ندهند. ....
برچسب ها :
راه ناهموار ,
یکشنبه 92/6/3 — azadnagar -
نظر بدهید
از راست: آقای حمید صدر. پروین خانم. احمد . حسن . امام موسی . خاله بتول. فاطمه طباطبایی
خاطرات دکتر فاطمه طباطبایی همسر سید احمد خمینی
نگاهی نو
فضای خانه دایی (امام موسی صدر در لبنان) و رفت و آمد مهمانان با پوشش های گوناگون، برای من بسیار جالب بود. در آنجا می دیدم خانم هایی بدون حجاب شرعی به مجلس شیعیان می آیند و حاضران آن
ها را به ایثارگری و پایداری در برابر دشمن می ستایند و از خدمات آنها تعریف می کنند و آن ها را «نیکوکار» می نامند. حال آنکه من تا آن زمان می پنداشتم ، زنان با حجاب ، فقط می توانند به این گونه صفات
متصف شوند؛ یا می شنیدم از فیروز، بانوی خواننده ای – با اجرای کنسرت در جنوب لبنان ، احساسات مردم را نسبت به پایداری در برابر اسرائیل برانگیخته بود – به نیکی یاد می کردند. در آنجا متوجه شدم که
حجاب و ظواهر شریعت یکی از آداب و مظاهر دین داری است نه همه آن؛ از این رو نگاهم به افراد و داوری ام نسبت به دین و دین داری دگرگون شد.
منبع : کتاب اقلیم خاطرات. دکتر فاطمه طباطبایی همسر سید احمد خمینی ص 196
برچسب ها :
تیغ خاطرات ,
یکشنبه 92/6/3 — azadnagar -
نظر بدهید
شهید حسن باقری(مسئول اطلاعات سپاه در جنگ) :
سنگینی می کند
روی گُردِهایمان
جنازه های بچه ها ....
منبع : کتاب تپش سایه دوست ص 24
آن تازه درختان جوانم چه شدند ؟
آن سرو قدان مهربانم چه شدند ؟
آن کنده هیزم شکن پیرم من
بر گُرده من برادرانم چه شدند ؟
برچسب ها :
مردان بی ادعا ,
یکشنبه 92/6/3 — azadnagar -
نظر بدهید
علامه حسن زاده آملی :
دشمن ترین دشمنان
سعدی در باب هفتم گلستان گوید : بزرگی را پرسیدم از معنی این حدیث که « اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک »؟ به حکم آنکه هر آن دشمنی را که بر وی احسان کنی دوست گردد مگر نفس را که هر چند مدارا بیشتر کنی مخالفت زیاده کند.
منبع : هزار و یک نکته ص 659
برچسب ها :
نکته ها از گفته ها ,
شنبه 92/6/2 — azadnagar -
نظر
امام خمینی (ره) - عرسشان فاطمه طباطبایی
خاطرات دکتر فاطمه طباطبایی همسر سید احمد خمینی :
ازدواج ما نیز می بایست مانند همه ازدواج ها دو سو داشته باشد، یک سو داماد و خانواده اش و سوی دیگر عروس و خانواده اش، اما ازدواج ما سوی دیگری نیز داشت و آن سازمان امنیت رژیم پهلوی یا همان ساواک بود.
بنا به گفته پدرم یکی از ماموران ساواک به خانه ما آمده و پس از مقدمه چینی خطرات این پیوند را گوشزد کرده و گفته بود : با دست خود دخترتان را در آتش نیندازید ! این ازدواج فرجام خوبی ندارد.
یک روز دیگر مامور دیگری به در خانه آمده و به پدرم می گوید : آقای خمینی مغضوب شاهنشاه است. با این پیوند ، شما نیز خشم اعلیحضرت را بر می انگیزید.
پس از آنکه او رفت، پدرم نقل کردند : بی اختیار یاد مظلومیت امام موسی بن جعفر (ع) افتادم و گریستم؛ زیرا چنانکه روایت شده است با وجود آنکه ایشان شمار زیادی دختر در خانه داشتند، اما مردم از ترس حکومت جرات خواستگاری از دختران آن امام معصوم را نداشتند.
سرانجام، ساواک در این ماجرا شکست خورد و ازدواج من و احمد سر گرفت.
منبع : کتاب اقلیم خاطرات. خاطرات دکتر فاطمه طباطبایی. ص 132
برچسب ها :
تیغ خاطرات ,
شنبه 92/6/2 — azadnagar -
نظر بدهید
خرها و اسبها
شاعر: اسماعیل امینی
اسبها در ابتدا خر بوده اند
بلکه از خر نیز خرتر بوده اند
اسبها خرهای پررو بوده اند
اهل غوغا و هیاهو بوده اند
اسبها که قوم و خویش قاطرند
اهل تبلیغات و عکس و پوسترند
آدمی وقتی که پُررو می شود،
گاه اسب و گاه یابو می شود
اسب، کت شلوار پوشید اسب شد
با فرودستان نجوشید اسب شد
اسب از نسکافه نوشی اسب شد
با ادا و شیک پوشی اسب شد
اسب شیر و قهوه می نوشد، خر آب
کارِ خر از سر به زیری شد خراب
سر به زیری شد بلای جان خر
ای پسر ! از سر به زیری کن حذر
خر تواضع می کند ، پس ابله است
دستش از میز ریاست کوته است
اسب شهرت یافت، بار خویش بست
خر به گمنامی دلی خوش کرده است
ای خر، ای راویّ اول شخص من !
باز هم عرعر کن و جفتک بزن
ای خر، ای دانای کل باربر
سمبل مردانگی از هر نظر
ای خر، ای افسانه سیّال ذهن !
عرعرت فریادِ بغضِ کال ذهن
جان فدای تار و پود عرعرت
زیر و بم، اوج و فرود عرعرت
خر خیالاتی شد و عرعر نمود
خر خیالاتی نمی شد، خر نبود
جفتکی زد، شاد شد، خندید خر
دیگر از اسبان نمی ترسید خر
دید اسبان انتخابش کرده اند
داخلِ آدم حسابش کرده اند
شاید او هم چند روزی اسب شد
صاحب عنوان و کار و کسب شد
خرّم و جفتک زنان و شاد، خر
یک دو گانمی رفت و راه افتاد، خر
خرّم و خندان خر از دوران نو
نعل نو، افسار نو، پالان نو
اسب شد خر، اسب، شد بر باد خر
یک دو گامی رفت و راه افتاد خر
تا بگیرد سهم خود از پول نفت
خر برفت و خر برفت و خر برفت....
برچسب ها :
چرت و پرت ,
شنبه 92/6/2 — azadnagar -
نظر بدهید
فرار
شاعر : علی رضا بدیع
مرثیه ای برای فرشته های سرزمینم
از روزهای بی در و پیکر دلش گرفت
یک روز صبح پا شد و کفش فرار شد
از خانه زد به کوچه و سیگار دود کرد
وقتی که در نبود محبت خمار شد
کفتارزاده های خیابان منجلاب
در جای پای او متلک جا گذاشتند
شبها که ذهن شهر پر از جغدواره بود
در کوچه ها، ستاره دنباله دار شد
با کوله ای به وسعت کمبود عاطفه
از پارکهای الکل طبّی عبور کرد
گرگی سوار خودرو ملّی نگاه داشت
آهو گرسنه بود و سردش سوار شد
( آن شب خسوف شد و کسی ماه را ندید )
فردا – نمای بسته یک پارک- آه... او...
از ردّ نیش گرگ دلش ضعف می رود
آهو به گرگهای پدر سگ دچار شد
-خانم جسارت است ! لبت چند می شود ؟
این عشق حاصلش دو – سه فرزند می شود !
بر دوش داشت زخم زبان و سه نقطه را
تا زیر بار زور ، شبی باردار شد
یک کفش تکّه پاره و یک چند تکّه ماه
بر دستهای آبِ گل آلود می روند
در سنگدان یک پل متروک دفن گشت
آیینه ای که در دل شب سنگسار شد
◊
بعد از سه – چها روز تمام مجلّه ها
بر روی جلد با خط قرمز نوشته اند :
دیروز عصر بازی دربیّ پایتخت
در باشگاه آزادی برگزار شد
منبع : کتاب دادخواست ص 55
برچسب ها :
جملات ناب ,
شنبه 92/6/2 — azadnagar -
نظر بدهید
قسمتی از نامه چارلی چاپلین به دخترش :
من زمانی دراز در سیرک زیسته ام و همیشه و هر لحظه به خاطر بندبازانی که از ریسمانی بس نازک راه می روند نگران بوده ام، اما این حقیقت را با تو بگویم دخترم، مردمان روی زمین استوار بیشتر از بند بازان روی ریسمان نا استوار سقوط می کنند. شاید شبی درخشش گران بها ترین
الماس این جهان تو را فریب دهد، آن شب این الماس ریسمان نا استوار تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. شاید روزی چهره زیبایی تو را گول زند و آن روز تو بند بازی ناشی خواهی بود و بند بازان ناشی همیشه سقوط می کنند.
برچسب ها :
گوهری در صدف ,
شنبه 92/6/2 — azadnagar -
نظر بدهید
انیشتاین می گوید :
مطالعه زیاد عقل را فاسد می کند.
سخن درستی است. فکر نکنید آدم های عالم و فکور کسانی هستند که بیشتر می خوانند. اتفاقا عکس آن است. کمتر می خوانند و بیشتر فکر می کنند. از همان اندکی که برگرفته اند ، بیشترین
استفاده را می کنند.
برچسب ها :
راه ناهموار ,
شنبه 92/6/2 — azadnagar -
نظر
فرانسیس بیکن می گوید : افراد در جمع آوری اطلاعات سه گونه اند ؛ یا زنبور صفت اند، یا مورچه صفت، یا عنکبوت صفت. عنکبوتی ها چیزی به دست نیاورده فقط می بافند. مورچه صفت ها کسانی هستند که فقط جمع و انبار می کنند.
اینها نقّالان و کتاب بازان و پُرخوان ها هستند. اما زنبور دو کار می کند؛ از یک طرف جمع آوری می کند و از سوی دیگر آنچه را فراهم کرده در کارخانه وجودش می پروراند و عسل تولید می کند.... اگر آدمی تنها خام و گیرنده باشد و اجازه ورود
هر چیزی به دروازه های ذهنش بدهد، البته جز حیرت و سردرگمی چیزی عاید او نمی شود. از آن طرف، اگر دریچه ها را به روی خود ببندد و زندانی وجود خویشتن گردد و هیچ رابطه و مبادله ای با محیط بیرون نداشته باد، آن هم بی فایده
است.
برچسب ها :
راه ناهموار ,