پنج شنبه 92/5/17 — azadnagar -
نظر بدهید
حکم در دست شما نیست ولی سَر هستید
داغ یک غزوه ندارید، پیمبر هستید
با شما هستم ،اگر جنگ صلیبی کردید
دست در خون دل اینهمه بیبی کردید
لااقل بُر بزنید آس بما هم برسد
قطرهای جرعه عباس بما هم برسد
سهم من چیست؟ مگر صندلیدار شما
عکس ترحیم من و سینه دیوار شما
خانه بر دوش غزل هستم و میگردم من
حاج زنبور عسل هستم و میگردم من
دادهام پیشتر از من خبرم را ببرند
دل افتاده به خون جگرم را ببرند
خواستم مضحکه شهر شود این همه حرف
حرفهایی که قرار است سَرَم را ببرند
برچسب ها :
چرت و پرت ,
پنج شنبه 92/5/17 — azadnagar -
نظر
خواب نامه
دست از طلب ندارم تا این قَدَر بخوابم
بگشای در به رویم تا پشت در بخوابم
در طول روز خوابم، مانند جوجه چرتی
آیا شود که یک شب مثل بشر بخوابم؟
گویند روی معشوق تا یک نظر حلال است
آن یک نظر حرامم، تا یک نظر بخوابم
هر کس به قصد کاری با کَس رَود به ویلا
اما مرا به ویلات یک شب ببر بخوابم
آن قَدر در ترافیک خوابیده ام، که دیگر
در راه می توانم مثل فنر بخوابم
من در تلاشِ خوابم، هِی بوق می زنی تو
بگذار یک دقیقه، ای بی پدر، بخوابم...
برچسب ها :
چرت و پرت ,
چهارشنبه 92/5/16 — azadnagar -
نظر بدهید
دل نده نامه نده شعر نخوان لیلا جان
دیگر از چشم من افتاده جهان لیلا جان
روزگاریست همه عرض بدن میخواهند
همه از دوست فقط چشم و دهن میخواهند
دیو هستند ولی مثل پری میپوشند
گرگهایی که لباس پدری میپوشند
آنچه دیدند به مقیاس نظر میسنجند
عشقها را همه با دور کمر میسنجند
خب طبیعی است یک روزه به پایان برسد
عشقهایی که سرپیچ خیابان برسد
صبح یکروز من از پیش خودم خواهم رفت
بیخبر با دل درویش خودم خواهم رفت
میروم تا در میخانه کمی مست کنم
جرعه بالا بزنم آنچه نبایست کنم
بیخیال همهکس باشم و دریا باشم
دائمالخمرترین آدم دنیا باشم
آنقدر مست که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد و جانم برود
ساقیا در بدنم نیست توان جام بده
گور بابای غم هردو جهان جام بده
برود هرکه دلش خواست شکایت بکند
شهر باید به من الکلی عادت بکند
برچسب ها :
چرت و پرت ,
چهارشنبه 92/5/16 — azadnagar -
نظر
دیگر بس است عدل پس از این ستم کنید
لطفی کنید و از سَر ما سایه کم کنید
هر چند پیش از این به شمایان نداشتیم
چشمی که بعدها به ضعیفان کمک کنید
آن قامتی که سرو سهی داشت پیش از این
آن قدر راست نیست بخواهید خم کنید
ما را دو متر خانه از این شهر شد نصیب
باور نمی کنید اگر هم قدم کنید!
ماند اختلافمان به قیامت که با شما
یک مرد هم نمانده که او را حَکَم کنید
هرگز قلم به مدح شمایان نمی زنم
حتی اگر دو دست مرا هم قلم کنید
ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
یعنی حریم شعر مرا محترم کنید
مُردیم در زیادی عدل و وفور داد
دیگر بس است عدل کمی هم ستم کنید !
منبع: کتاب املت دسته دار ص 44
برچسب ها :
چرت و پرت ,
سه شنبه 92/5/15 — azadnagar -
نظر
مترو ای واگن به واگن خاطره
مترو ای ماوای ما بی چیزها
میبری هر روز ما را ناکجا
هرکجایی که رئیست پا دهد
کاش ما را در دل تو جا دهد
می روی جا مانده ام با دلهره
مترو ای واگن به واگن خاطره!
من که در آغوش گرمت خفته ام
من درون تو غزل ها گفته ام
حیف باید از محاسن بگذرم
مشکلاتم را برویت آورم
مترو یار هر که از یاری برید
با فشارش جامه ی مارا درید
از فشار قبر گاهی بدتر است
هل نده، آخ! بینیم لای در است
وارد واگن شدن کاری خفن
زور خر می خواهد و دستی بزن
دست و پایم عضوی از مردم شده
کیف و کفش و دست و پایم گم شده
بغض من له شد، فغان از درد و غم
کفش یارو گیر کرده در یقم
تهویه ها go to hell,oh my God
آتش است این بادو وانگه نیست باد
آتش افتاده به جان خرمنم
خر منم،آی خرمنم،آی،خر،منم
دستگیره،دست واگنهای پیر
دستگیر بی کسان،دستم بگیر
مترو یک بازار سیارو بزرگ
می فروشد یک نفر گوسفندو گرگ
پوستر شاه و بی بی،حتی وزیر
میوه و سبزی،لباس رو وزیر
کفش و مسواک و سوسیس بندری
پوشک و چیپس و جوراب و بربری
توی مترو گشته روشن دیده ام
شخصیت های فراوان دیده ام
دیده ام اشخاص مطرح در جهان
لینچان و یانگوم،شرک،ایکیوسان
کاکرو،جیمبو،خپل،اسفندیار
دکتر ارنست،بیگلی بیگلی،مورچه خار
خط یک،نه،خط دو،نه،لعنتی
من شدم بین خطوط خط خطی
گرچه از مترو سخن ها در سر است
می روم چون ایستگاه آخر است
آخر خط ناقه در گل مانده است
یک سوال سخت در دل مانده است
مبدا و مقصد فقط پایانه هاست
ما نفهمیدیم آغازش کجاست
برچسب ها :
چرت و پرت ,
سه شنبه 92/5/15 — azadnagar -
نظر بدهید
با زهد و تقوا ارتباطش، ای بدک نیست !
در هر نهاد شهر قوم و خویش دارد
ده خانه ی ناچیز در تجریش دارد
با زهد و تقوا ارتباطش، ای بدک نیست !
یک خانه هم در انزوای کیش دارد
هر جا که برجی می شود آماده ساخت
او نیز ده واحد در انزوای کیش دارد
نزدیک منبر می نشیند در مساجد
مغزی پر از افکار دور اندیش دارد
تا ملک هایش آسمانی تر بمانند
از شش جهت بر بام انها دیش دارد
این گرگ را از بنده بهتر می شناسید
هر چند یک عالم لباس میش دارد
با ما ندارد هیچ توفیری به ظاهر
جز آنکه قدری اختلاف ریش دارد.
منبع : کتاب املت دسته دار. ص 29
برچسب ها :
چرت و پرت ,
دوشنبه 92/5/14 — azadnagar -
نظر بدهید
گریه کنیم...
بنشین صاف و ساده گریه کنیم
مثل یک خانواده گریه کنیم
می رسد روزی از غم انگور
زیر تابوت باده گریه کنیم
زیر سوهان زندگی آن روز
مثل آهن براده گریه کنیم
گر چه آن قدرها هم آسان نیست
بنشین ایستاده گریه کنیم
گاه گاهی به حال آن شاعر
که به شب گریه داده گریه کنیم
و به حال کسی که تا دم صبح
مصرعی هم نزاده گریه کنیم
گریه مرد کار خوبی نیست
مثل یک مرد ماده گریه کنیم
نکند روزی از سر اجبار
من و تو بی اراده گریه کنیم
همه انواع گریه را کردیم
بنشین صاف و ساده گریه کنیم.
برچسب ها :
چرت و پرت ,
یکشنبه 92/5/13 — azadnagar -
نظر بدهید
بزن سکه ز تصویر من ای بانک !
اگر چه نزد مردم ناشناسم
همیشه با مدیران در تماسم
گهی در خودروی ایشان سوارم
گهی در دفتر ایشان پلاسم
کنون از لطف ایشان جا گرفته
هزاران بانک در جیب لباسم
منم اِندِ نبوغ اقتصادی
همه ماتند از هوش و حواسم
نه از این دزدکان آفتابه
که در شغل شریفم باکلاسم
بگیرم وام های اختصاصی
ز سوی دوستان حق شناسم
"چگونه شکر این نعمت گزارم"
مگر "نقداً" عیان گردد سپاسم
به لطف این عزیزان پشت گرمم
به کلّی فارغ از بیم و هراسم
بسوزاند دماغ حاسدان را
اگر مهر خروج آید به "پاس"ام
بزن سکه ز تصویر من ای بانک!
که بنده قهرمان اختلاسم...
برچسب ها :
چرت و پرت ,
یکشنبه 92/5/13 — azadnagar -
نظر بدهید
جواب می دهی اما جواب سر بالا
دوباره نرخ خودت را چنین مبر بالا
مکن زبان مرا باز ، این به نفع تو نیست
که هست قدرت طبعم ز هر نظر بالا
در آن دقیقه که بار گناه سنگین است
دعا نمی رود از جاده اثر بالا
آسانسوری که فقط جای پنج، شش نفر است
نمی رود به خدا با چهل نفر بالا
رقیب کیست به جز عاشقی بلا تکلیف
که گاه می رود از هر چه بام و در بالا
بیا و ناز و ادا را گران مکن، ور نه
در این معامله باشد تو را ضرر بالا
بیا که نرخ تورم کمی شکسته شود
بگیر دست مرا با خودت ببر بالا
به شرط آن که دوباره بیاوری پایین
..................................................................
برچسب ها :
چرت و پرت ,
شنبه 92/5/12 — azadnagar -
نظر بدهید
ذکر وقایع سال نود
حرفهامان به بادها پیوست
سال جاری به یادها پیوست
سال جاری و هرچه رخدادش
مهر و آبان و تیر و مردادش
اتفاقات بد، وقایع خوب
بخش مطلوب و بخش نامطلوب
زهر گشتند یا نبات شدند
همگی جزو خاطرات شدند
فصل بالا کشیدن سکه
مردمان و خریدن سکه
فعل شورای بَد دِّل حُکام
یکعدد قطعنامه ضد نظام
دستگیری هفت آدمکش
انتخاب خجسته کیروش
کلکلِ انگلیس با ایران
فتح یکروزه سفارتشان
حمله موشکی به کاخ یمن
غرق والاستریت تا گردن
جستن از باتلاق با ارفاق
با خروج نظامیان ز عراق
قهرمانی وزنهبرداران
بعد تقسیم کشور سودان
تاول دست یک نمکنشناس
وصلت باشکوه فتح و حماس
کاهش نرخ سود با ضامن
کشف و قتل اسامه بنلادن
حکم دولت به شیوه معمول
به خروج چار صفر از پول
برد پرسرصدای پرسپولیس
قطعیِ خط آنکارا ـ پاریس
دستگیری و قتل قذافی
با فشاری به قدرت کافی
خوردن تیر آهها به هدف
بستن درب لانه اشرف
پول این کشور و دریچه باد
یکعدد سه، جلوش صفر زیاد
بستن شیر نفت بر دشمن
داد و فریاد و قال در لندن
دستگیری یک عدد پهپاد
با هیاهو و سرصدای زیاد
انتخابات تازه در تونس
مثل فتحالفتوح فیالمجلس
سرخ و آبی و سبز و زرد و کبود
الغرض سال سال خوبی بود
برچسب ها :
چرت و پرت ,