شنبه 92/5/12 — azadnagar -
نظر بدهید
روزی به لقمان هیچ نگفتند ...
همین طوری ساکت نگاش کردن
آخر خودش خسته شد و گفت: از بی ادبان!
درید ه :
در کار جهان جریده باید باشی !
بر دوش همه پریده باید باشی !
تا جر ندهند کهنه تنبان تو را
ای دوست خودت دریده باید باشی !!
برچسب ها :
چرت و پرت ,
شنبه 92/5/12 — azadnagar -
نظر بدهید
حجله یا گور
شنیدم در دهی از ((آن ور آباد))
جوانی سخت کم رو گشت داماد
چنان کم رو،که اخذِ اجرتِ خود
ز شرمِ ((وِرمَنَه)) رویش نمی شد
تو گویی جز سکوت و جز شنفتن
ندارد هیچ زادی بهر گفتن
شبِ عیش و زفاف و وصلت آمد
جوان در حجله با صد خجلت آمد
دو مَحرم را به خلوت کرده بودند
فِراشِ وصل را گسترده بودند
مهیا مقتضی و منع مفقود
گل و گلچین و رخصت،هر سه موجود
همین مانده برافکندن نقابی
کنار و بوسه ای و فتح بابی
ولی کم رو جوان هر رشته می تافت
برای گفت و گو حرفی نمی یافت
عروس از انتظار خود کلافه
ز بی تابی و خشمش پُر،قیافه
به قول پیرهای استخوان دار:
جوان خندان شود با کاهِ دیوار
جوان و این قدر بی حال و کم رو؟
ندانم کاهِ دیوار است،یا شو؟
سرانجام آن جوان دل را به دریا
زد و پرسید از همسر که : ((آیا
تو می دانی اصول دین بود چند؟))
عروسش زد تمسخربار لبخند
که: ((حجله ست این ، نه گور،ای خانه آباد!
نکیر و منکری تو،یا که داماد؟
خدایا!حجله ام را گور گردان
زمن این کرّه خر را دور گردان))
برچسب ها :
چرت و پرت ,
جمعه 92/5/11 — azadnagar -
نظر بدهید
در حلقه رندان
جرئتی داد به من شکل دگر خندیدن
یک تنه گاه به هشتاد نفر خندیدن
به هر آن چیز که با چشم خودم می بینم
به هر آن چیز که در مدّ نظر خندیدن
گر شبی باشد و در حلقه رندان باشی
می توانی از سر شب تا به سحر خندیدن
صبح در بدرقه ی حضرت ایشان با هم
تکه انداختن و تا دم در خندیدن
ذوق باید که تو را آب شود در دل قند
تا شود سهم تو از عمر، شکر خندیدن
گاه گاهی بنشینیم و بخندیم به هم
خنده دار است به هم چند نفر خندیدن
پیش از این خنده به جز وا شدن نیش نبود
جرئتی داد به من شکل دگر خندیدن
بهترین خنده همین است که من می گویم
یعنی آن گریه که پنهان شده در خندیدن
گر زمین هم خوردی باز در آن حال بخند
خنده دار است به هر حال دَمَر خندیدن....
برچسب ها :
چرت و پرت ,
پنج شنبه 92/5/10 — azadnagar -
نظر بدهید
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جوانیها شکایت میکند .
در جوانی روزگارم سخت بود
مندرس گویا مرا ماتحت بود !
گرچه بودم با سواد و اهل فن
لیک چونان مرده ای اندر کفن .
هر کجا رفتم مرا کاری نبود
بهر دردم یار و غمخواری نبود .
هر دکانی می گشودم بی نصیب
ورشکسته میشدم من عنقریب .
تا که یک شب شیخ ما "هالو" بگفت
رمز پیروزی به ما ارزان و مفت .
خود به ما آموخت در زیر لحاف
"تا" و "میم" اندر پس آن "لام" و "قاف" !
از تملق خارها گل میشود
بند تنبان بی گمان شل میشود .
از تملق گرگ چون آهو شود
عاشق اشتر یکی یابو شود .
با تملق قلب شیرین شاد کن
رخت دامادی تن فرهاد کن !
گر که بیکاری و هستی زن ذلیل
یا که پایت از قلم گشته علیل .
با تملق در حضور یک وزیر
میتوانی شد به پاکستان سفیر .
چاپلوسی گر کنی هستی مدیر
یا که در یک ماهنامه سر دبیر !
گر چه خر نزد تو افلاطون بود
یا که زیبا نزد تو میمون بود .
با تملق عالم شیمی شوی
یا مدل در "فاشیون تی وی" شوی !
نیک میگویم تو را پایان سخن
با یکی هشدار زیبا و خفن !
گر که در زیر گلویت نیزه هاست
دان نجات تو فقط در سکه هاست !!
برچسب ها :
چرت و پرت ,
پنج شنبه 92/5/10 — azadnagar -
نظر بدهید
بی، چاره...!...
((تک تکِ ساعت چه می گوید؟)) گوش دار
گویدت:بیدار باش،ای هوشیار!
صبح تا شب در صف واحد بایست
تا رَوَد از دست تو صبر و قرار
توی کاخ عدلیه بی خود بگرد
تا شوی بیگانه از یار و دیار
از جفا و ظلم صاحب خانه ات
هی بزن بیهوده فریاد و هوار
هی نگو آخر ((اضافاتم چه شد؟))
جان من!آخر کمی طاقت بیار
این عجب نبوَد که هستی روز و شب
در پی یک لقمه نان نالان و زار
هرکه کارش بیش،مزدش کمتر است
خب،چه باید کرد در این روزگار؟
زور گویی کن که گردی محترم
حرف حق دیگر نمی آید به کار
هرکه قلبش صاف شد،بی چاره شد
چوب قلبت را بخور،دم برنیار
برچسب ها :
چرت و پرت ,
چهارشنبه 92/5/9 — azadnagar -
نظر
روزهها را یک به یک خوردیم و آبی نیز روش
بعد افطار آب میچسبد، ولیکن کم بنوش
……………………………………………………
قرب یک ماه به میخانه اقامت کردم
اتفاقاً رمضان بود، نمیدانستم
…………………………………………………
بگیر فطرهام، اما مخور، برادر جان
که من در این رمضان قوت غالبم غم بود
………………………………………………..
آمد رمضان، نه صاف داریم و نه دُرد
وز چهره ما گرسنگی رنگ ببُرد
در خانه ما ز خوردنی چیزی نیست
ای روزه برو، ورنه تو را خواهم خورد
برچسب ها :
چرت و پرت ,
چهارشنبه 92/5/9 — azadnagar -
نظر بدهید
آهنگ سکوت ما ، رساتر خوش تر
افسار شکم وَران، رهاتر خوش تر
آری، بگذار تا نکوتر بخورند
این چوب خداست، بی صداتر خوش تر.
برچسب ها :
چرت و پرت ,
دوشنبه 92/5/7 — azadnagar -
نظر
مگر که لطفِ تو آن لطفِ پارسالی نیست؟ !...
مصیبتی بتر از فقر و دستِ خالی نیست
از آن بتر، مرضی همچو پُرعیالی نیست
بر آن سرم که کنم از خرابه خانهکشی
ولی به کوی تو هم یک اطاق خالی نیست
به هر دری که زدم، کس به روی من نگشود
مگر که خانة خالی در این حوالی نیست؟
هر آنکه دید من و پنج بچه و زن، گفت :
«به کنجِ دوزخ هم جا جنابعالی نیست»
کدام مردِ غیورِ شجاع را دیدی
که نزدِ خانگیان، قامتش هلالی نیست
کنارِ کوچه ز سرما هلاک خواهم شد
وقوعِ حادثه حتم است و احتمالی نیست
مکن عذاب خدایا و رحم کن بر ما
مگر که لطفِ تو آن لطفِ پارسالی نیست؟!
به روسیاهی خود جمله میکنیم اقرار
اگرچه صورتِ اینجانبان ذغالی نیست
خلاصه، اینهمه مخلوق خانه میخواهند
بر این قضیه دگر جای ماستمالی نیست
بلای خانه به دوشی ز جانِ ما کُن دور
کز این بلا بتر از بهر ما اهالی نیست
برچسب ها :
چرت و پرت ,
یکشنبه 92/5/6 — azadnagar -
نظر بدهید
ما برای گفتن یک شعر طنز
هی عبور از خط قرمز میکنیم
مثل آن خواننده غیرمجاز
کی تقاضای مجوز میکنیم
لاجرم چون اکثر ایرانیان
همدگر را خوب سنتز میکنیم
ابتدا داروی مسهل میخوریم
بعد از آن خواهش ز قابض میکنیم
ما به ظاهر مؤمنیم و کار زشت
پشت پرده ـ مثل واعظ ـ میکنیم
اتفاقی، زیر چشمی یک نظر
بر جینیفر خان(!) لوپز میکنیم
در سیاست دکترین داریم ما
پولها ما صرف این تز میکنیم
چای مینوشیم با شیخ عرب
دعوی هَل مِن مبارز میکنیم
گر خلیج فارس را نامد عرب
نفت در حلق معارض میکنیم !
چند ماچ از هوگو چاوز میکنیم
با پوتین عهد اخوت بستهایم
باج دادن هست جایز، میکنیم
مشکلات مملکت خالی سرِ
این قلم بر دست مغرض میکنیم
هرکسی گوید به زشتی هجو ما
در نشیمنگاهْش پونز میکنیم!
بعد از انشای چنین شعر قبیح
معذرتخواهی ز حافظ میکنیم
برچسب ها :
چرت و پرت ,
شنبه 92/5/5 — azadnagar -
نظر بدهید
حتماً نگرفته جلوی کار خرش را …!
صدبار بدی کردی و دیدی ثمرش را
نیکی چه بدی داشت ...! که دیدی ثمرش را !
هر کس به تو بد کرد، نیاور تو به رویش
در فرصت مطلوب درآور پدرش را
آنگاه اگر کینه تو کم نشد از او
بعد از پدرش، گیر سراغِ پسرش را
خوب است که آدم به کسی بد ننماید
خوب است بپاید همه دور برش را
یا اینکه اگر کار بدی کرد، بداند
باید به طریقی بکند پاک اثرش را
آنکس که خرش میرود آنجا که نباید
حتماً نگرفته جلوی کار خرش را
آن یار که ارقامِ حسابش شده میلیارد
باید که نگیرند جلوی سفرش را
برعکس، بگویند هنر کرد که دررفت
در گینس هم ثبت کنند این هنرش را
در راه اگر رد شده باشند ز قزوین
باید بپذیرند تمامِ خطرش را
دادیم پر و بالش و حالا نگرانیم
دیگر نتوانیم بچینیم پرش را
گفتند که خوب است ببخشیم بدی را
بخشیدم و هر مرتبه دیدم بَتَرش را
شلوارِ لیِ گل پسرش بس که میافتد
مردم همه دیدند دو ثلث کمرش را
بسیار از این جنس مسائل همه جا هست
بگذار نگوییم از این بیشترش را
خالق سرِ خلقت، نظر از خلق نپرسید
خوب است بپرسند از آدم نظرش را
هشدار! شب شعر درش باز نماند
این بهتر از آنست که بندند درش را
برچسب ها :
چرت و پرت ,