سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طنز

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟


مدرک دیپلمم اینجاست ولی کار کجاست؟


هر کجایی که من مدرک خود را بردم


پاسخ این بود که یک پارتی پولدار کجاست؟


روز و شب هر چه دویدم پی همسر گفتند


از برای چو تویی همسر و غمخوار کجاست؟


پدر دختره تا دید مرا با فریاد


گفت اوٌل تو بگو درهم و دینار کجاست؟


خانه در جردن و شمران چه داری بچه؟


پست و عنوان و یا حجره و انبار کجاست؟


ست الماس و گلوبند زمرد که به آن


بکند دختر من فخر در انظار کجاست؟


یک عدد بنز مدل 98 دو در


تا کند فیس در آن در بر اغیار کجاست؟


اعتیاد ار که نداری و سلامت هستی


برگی پاکی ژن از دکتر و بهیار کجاست؟


هر چه فریاد زدم حرف مراکس نشنید


که به دادم برسد؟ گوش بدهکار کجاست؟


نیست چون بهر جوان عیب اکنون حمٌالم


توی میدان بکنم باربری، بار کجاست؟


مدرک دیپلم خود را بفروشم به دو پول


ایهالناس بگویید خریدار کجاست؟





برچسب ها : چرت و پرت  ,

گرفتم بعد عمری مدرکی چند

و اینجانب شدم حالا مهندس

ندانستم که ریزد از چپ و راست

ز پایین و از آن بالا مهندس

غضنفر گاری اش را هول نمیداد

د یالا هول بده یالا مهندس

تقی هم چونه میزد کنج بازار

نمی ارزه واسم والا مهندس

به مرد قهوه چی میگفت اصغر

دو تا چایی قند پهلو مهندس

شنیدم کودکی میگفت در ده

به مردی با چپق خالو مهندس

ز جنب دکه ای بگذشت مردی

صدا آمد " آب آلبالو مهندس "

خلاصه میخورد خون جماعت

همیشه بدتر از زالو مهندس

شنیدم با تشر میگفت معمار

به آن وردست حمالش مهندس

همین مانده که از فردا بگویند

به گوساله و امثالش مهندس

یهو یاد سکینه کردم ای داد

فدای آن لب و خالش مهندس

شنیدم که عمل کرده دماغش

خبر داری از احوالش مهندس؟!

شنیدم بعد تنظیمات بینی

بهش میگن همه خانوم مهندس

سرت رو درد آوردم من مهندس

سخن از هر دری اومد مهندس

یکی سیگار میخواد اون سمت دکه

برو که مشتری اومد مهندس





برچسب ها : چرت و پرت  ,

 

مردمی را دیدم

برای داشتن ظاهری زیبا، وقت و هزین? زیادی صرف می کردند

اما برای داشتن ذهنی زیبا، هیچ . . .
.......................................................................................
بــــــه یــــاد داشـــتـه بـــــاش :

آیـــــنـده کــــتـابـی اســت کـــه امــــروز مــــی نـــــویــسی

پـــــس چــــیـــزی بــــنـویـــس کـــه فـــــردا از خــــوانــدن آن لـــــذت بــــبـری . . .
..............................................................................................................
آنان که قدرت را با پول می خرند ، عدالت را هم با پول می فروشند . . .





برچسب ها : جملات ناب  ,

منزل بیضه
امام(ع) و حر به مسیر خود ادامه دادند تا  به بیضه رسیدند. امام (ع) در بیضه برای هر دو سپاه سخن راند پس از حمد و ثنای خداوند فرمود: هان ای مردم! همانا رسول خدا(ص) فرمود : هر که فرمانروایی ستمگر را ببیند که حرامهای خدا را حلال می شمرد، پیمان خدا را می شکند، با سنت رسول خدا(ص) مخالفت کرده در میان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار می کند و او با کردار و گفتار خود بر او نشورد، بر خداست که او را در جایگاه پست و عذاب آور آن ستمگر درآورد. بدانید اینان به پیروی شیطان چسبیده اطاعت خدای رحمان را ترک گفته، تباهی ها را آشکار ساخته حدود خداوندی را تعطیل کرده اند و من از هر کس دیگر سزاوارترم که بر اینان شوریده در برابرشان بایستم.





برچسب ها : همراه حسین از مکه تا کربلا  ,

آیت الله خامنه ای :
وقتی امام حسین علیه‌السّلام قیام کرد - با آن عظمتی که در جامعه‌ی اسلامی داشت - بسیاری از خواص به نزدش نیامدند و به او کمک نکردند. ببینید وضعیت در یک جامعه، تا چه اندازه به وسیله‌ی خواصی که حاضرند دنیای خودشان را به راحتی بر سرنوشت دنیای اسلام در قرنهای آینده ترجیح دهند، خراب می‌شود!



برای اینکه ستمکاران را خوار کند!

«گویند روزی مگسی بر صورت منصور خلیفه نشست. آن را از خود دور ساخت؛ ولی دوباره برگشت و بر چهره اش فرود آمد و آنقدر این کار تکرار شد که او به تنگ آمد. در همین موقع، جعفربن محمد امام صادق علیه السّلام بر او وارد شد. منصور او را مخاطب ساخته گفت: ابا عبدالله، خدای عزّوجلّ به چه منظور مگس را خلق کرد؟

امام فرمود: برای اینکه ستمکاران را خوار کند و از کبر و نخوت آنها بکاهد!»





برچسب ها : داستان های کوتاه  ,

تیـــر برقـــی «چوبیم» در انتهای روستا

بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا

ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت

کـــوچ  کردم از وطن ، تنهــــا  بـــــرای  روستـــــا

آمدم خوش خط شود "تکلیف شبها"،آمدم

نـــور یک فانوس باشــم پیش پای روستا

یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند

پیکرم را بــوسه می زد کدخدای روستا

حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم

قدر یک ارزن نمــی ارزم بـــرای روستــــا

قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته است

بد نگاهـــم می کند دیــــزی سرای روستــا

من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کدخدا

تیـــر سیمانـــــی نخواهد شد عصــــای روستــا





برچسب ها : جملات ناب  ,

آیت الله خامنه ای :
اگر امام حسین علیه‌السّلام مى‌خواست در مقابل حوادثِ بسیار تلخ و دشوارى مثل شهادت على اصغر، اسارت زنان و حوادثِ فراوانِ دیگرى،   که در کربلا قابل احصاست، با دیدِ یک متشرّعِ معمولى نگاه کند و عظمتِ رسالتِ خود را به فراموشى بسپارد، قدم به قدم مى‌توانست عقب نشینى کند و بگوید: «دیگر تکلیف نداریم. حال با یزید بیعت مى‌کنیم. اما امام حسین علیه‌السّلام چنین نکرد.



 

دیدار امام با فرزدق شاعر 

در راه فرزدق شاعر آن حضرت (ع) را دیده سلام کرد و گفت : ای فرزند رسول خدا(ص)! چگونه به کوفیان دل می بندی با اینکه پسر عمت مسلم بن عقیل و پیروانش را کشتند! دیدگان امام(ع) اشکبار شد و فرمود: خدا مسلم را رحمت کند، او به سوی آسایش الهی و ملکوت عطرآگین و بهشت و خشنودی خدا رخت بربست. او تکلیف خود را انجام داد و هنوز تکلیف ما باقی است. سپس این اشعار را سرود:

اگر دنیا ارزشمند به شمار می آید پاداش خداوند برتر و شریف تر است.

و اگر بدنها برای مرگ پدید آمده اند، پس در راه خدا با شمشیر کشته شدن بهترین است. و اگر روزی آدمیان به تقدیر الهی تقسیم گشته است پس در طلب آن آزمند نبودن زیباترین است. و اگر گردآوری ثروت دنیا برای واگذاردن است، پس چرا آدمی در انفاق آن بخل می ورزد. امام (ع) به دختر مسلم (ع) فرمود: دخترم! من پدر تو و دخترانم خواهران تواند.

 





برچسب ها : همراه حسین از مکه تا کربلا  ,

 

سیاسی

عسگراولادی می گوید: «من این هجمه‌ها را به فال نیک می‌گیرم و اگر اعتراضی باشد به آن جواب خواهم داد» تا آستانه اخراج از احزاب متبوع خود و جمع دوستانش هم رفت، خود را آفتاب لب بام دانست که باید به تکلیفش عمل کند و در جواب برخی دوستان غیرمنصف سابقش که او را کف روی آب دانسته بودند، گفت  ...

 رضا سلیمانی* - حبیب‌الله عسگراولادی، سرد و گرم چشیده عرصه سیاست که مبارزه را از پای منبر شهید نواب صفوی آغاز کرد، سرانجام در 81 سالگی و با عنوان «عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام» روی در نقاب خاک کشید.

وی درباره شروع کار سیاسی خود می‌گوید: «من روز 30 تیر خدمت مرحوم شیخ محمدحسین زاهد بودم که از مسجد جامع صدای شلیک شنیده شد، اطلاعات به دست آوردم که در اثر کنار زدن دکتر مصدق و روی کار آمدن قوام‌السلطنه، مردم جلوی مجلس اعتراض کرده‌اند، من خدمت شیخ محمد زاهد عرض کردم که اجازه می‌دهید ما هم برویم شرکت کنیم؟ فرمودند موضوع چیست؟ گفتم: این است که آیت الله کاشانی امروز که 30 تیر است هر نوع کار و کسب را تا بازگشت حکومت ملی دکتر مصدق حرام کرده‌اند، فرمود: بله بروید، بنده به بهارستان رفتم و این اولین کار و شرکت فعال در امور سیاسی بود.»بدین‌ترتیب، ایشان به صف اول مبارزین می‌پیوندد. دستگیر، بازجویی، دادگاهی، زندانی و محکوم به حبس ابد می‌شود. او 13 سال از بهترین روزگار جوانی‌اش را در زندان‌ها گذراند.

مرحوم عسگر اولادی که درس‌آموخته منبر روحانیون و در جریان مبارزات انقلابی، مشق سیاست را خوب آموخته بود، پس از پیروزی انقلاب به کمک امام راحل و دیگر مسئولان می‌آید، خود می‌گوید: «من از ابتدای انقلاب، سه دوره وزیر بازرگانی بودم. یک مرحله، در دولت شهیدان رجایی و باهنر، یک دوره در دولت آیت‌الله مهدوی‌کنی بود و یک مرحله در دولت مهندس موسوی. در بدو تشکیل کابینه آقای موسوی، پیش از اینکه وزارت را بپذیرم از حضرت  امام کسب اجازه کردم و گفتم به شرطی قبول می‌کنم که شما اجازه دهید من ماهانه خدمت شما برسم و گزارش کنم و نظرات شما را بگیرم.»

 از بدو تشکیل کمیته امداد توسط امام راحل به سرپرستی این نهاد برگزیده شد و سالها در این مسند ماند. سال 64 که روزنامه «رسالت» راه اندازی شد، مرحوم حبیب‌الله عسگراولادی، یکی از  اعضای هیأت امنای روزنامه بود. از آن زمان است که راست سنتی هم برای خود صاحب رسانه و از آن زمان تاکنون به نوعی منعکس کننده مواضع این جناح شناخته می‌شود.

 مرحوم عسگر اولادی، اگرچه سمتی در دولت‌های آیت‌الله هاشمی رفسنجانی نداشت و در تمام آن دوران، رئیس کمیته امداد امام(ره) بود، اما همواره حامی ایشان بود و در دیدارهایی که همراه مسئولان کمیته امداد و یا همفکران خود  با آیت‌الله هاشمی داشت، به شهادت  اسناد صوتی و تصویری موجود، همواره از ایشان به نیکی و بزرگی  یاد و تجلیل می کرد. قرابت نگاه اقتصادی، شاید یکی از این دلایل بود. او در این سالها، همواره در سخن گفتن و حتی انتقاد، از دایره ادب و احترام خارج نشد و در برابر منتقدان و مخالفان هاشمی ایستاده بود. چه وقتی منتقدان از جرگه اصلاح‌طلبان بودند یا وقتی اصولگرایان تندرو، بی‌محابا به آیت‌الله هاشمی تاختند. انصراف رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام از شرکت در انتخابات مجلس ششم را ناشی از «حجم فشارها و هتاکی‌های سیاسی» دانست و گفت: منزلت هاشمی با دروغ و فحاشی از بین نمی‌رود.

وی هرچند در انتخابات سال 88 حامی احمدی‌نژاد بود، ولی گاه از همان جایگاه ریش‌سفیدی خود توصیه‌هایی هم به دولت می‌کرد که البته ناشنیده گرفته شد. تجربه بازار او سرانجام هدفمندی یارانه‌ها را برایش متصور می‌کرد از همین‌رو، نامه‌ای به احمدی‌نژاد می‌نویسد. وی خود در این باره می‌گوید: «دو نامه به احمدی‌نژاد نوشتم اول اینکه گفتم سعی کنید مردم حقوق بگیر دولت نشوند و هدفمندی را در دهک‌های نیازمند نگه دارید و نظارت کنید. درست است این پول ریختن‌ها گشایش‌هایی را ایجاد کرد، اما این پول‌ها وارد بازار شد و کنترل تورم میسر نشد. لذا پیشنهاد دادم تا از کمیته امداد و بهزیستی برای توزیع یارانه‌ها استفاده شود. زمانی که احمدی‌نژاد در مورد 5 برابر کردن یارانه‌ها صحبت کرد، نامه دیگری به او نوشتم و گفتم که اگر این کار را کند مردم حقوق بگیر دولت می‌شوند و اصل هدفمندی زیر سؤال می‌رود، اما معتقدم تلاش‌های دولت باید در تاریخ ثبت شود.»

و سرانجام در آخرین اظهارنظرهای  مهم و جنجالی‌اش، به نوعی سعی کرد دلیل تغییر نگاهش نسبت به رخدادهای سالهای اخیر را برای یاران اصولگرایش توضیح دهد تا پس از خود، ابهامی به جا نگذاشته باشد. او در پاسخ به این سؤال که چه اتفاقی برای پیرمرد 80 ساله افتاده که این چنین بر سر حرفی که آن را حق می‌داند پافشاری می‌کند به آخرین توصیه‌ای که امام خمینی(ره) سال 68 قبل از انتقال به بیمارستان به او یادآور شده بود، اشاره کرد: «اگر شما با هم وحدت نداشته باشید و متفرق شوید، شکست می‌خورید، تا می‌توانید وحدت داشته باشید و متفرق نشوید!» امام این جمله را دو بار تکرار کرد و عسگراولادی هم دو بار «چشم» گفت.

در برابر تخریب‌های بی‌مهابای اصولگرایان به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، حتی به حسین شریعتمداری نامه نوشت و به حمید رسایی، تندترین منتقد اصولگرای هاشمی هم تذکر داد که در پازل دشمن حرکت نکند که البته شنیده نشد.

مرحوم عسگراولادی، قطعاً از منتقدان جریان اصلاحات بود و همواره در دایره اصولگرایی قرار داشت. نقد او که گاه هم تند و تیز بود، اما یک درس و یک تفاوت با دیگران داشت. او از معدود محافظه‌کارانی بود که به مخالفانش مؤدبانه و منصفانه انتقاد می کرد و حتی با اصلاح‌طلبان وارد گفتگو شد. نامه‌نگاری‌های او و محمدرضا خاتمی که از عدد پنج فراتر رفت، بسیار معروف شد. عسگراولادی، چندان قایل به نگاه حذفی نبود. این منش را او یک بار همان اوایل دهه 60 از خود نشان داده بود. در مقاله‌ای در روزنامه جمهوری اسلامی با عنوان «مجاهدین (منافقین) خلق از بهترین فرصت استفاده کنند» با اشاره به اینکه در دوران مبارزه با شاه همواره مورد تهمت و افترای این گروه بوده اما هیچ وقت درصدد پاسخگویی برنیامد و از گشودن راه برگشت برای آنان با شرایط ساده و قابل قبول نوشت.

به هر حال وقتی پا به سن گذاشت، نقش ریش‌سفیدی به خود گرفت. و بعنوان چهره متنفذ جریان موسوم به اصولگرایی انتقادات زیادی از این جریان کرد و در قامت دبیر کل جبهه پیروان خط امام و رهبری به تکالیف شرعی و سیاسی خود عمل می‌کرد. شش ماه قبل از انتخابات 24 خرداد 1392 با «برادر» خطاب کردن دو نامزد انتخابات سال 88 و بیان اینکه آنها فتنه‌ساز نیستند، هجمه‌ها و تهمت‌های دوستان قدیمش را که  نمی‌خواهم با تکرار آنها خاطر خوانندگان را مکدّر کنم، به جان خرید تا به تنور انتخابات سال 92 دمیده باشد و به وظیفه شرعی و سیاسی‌اش که همانا تبدیل کردن انتخابات به میدان جشن ملی بود، عمل کند.

اومی گوید: «من این هجمه‌ها را به فال نیک می‌گیرم و اگر اعتراضی باشد به آن جواب خواهم داد» تا آستانه اخراج از احزاب متبوع خود و جمع دوستانش هم رفت، خود را آفتاب لب بام دانست که باید به تکلیفش عمل کند و در جواب برخی دوستان غیرمنصف سابقش که او را کف روی آب دانسته بودند، گفت که من می‌خواهم جواب «کف روی آب» را با نقل سخنی از امام(ره) بدهم. امام(ره) فرمودند اگر شما را از در بیرون کردند، از پنجره وارد شوید، اگر از پنجره بیرون کردند، زاویه‌ای پیدا کنید و از آن وارد شوید. شما مثل ریگ ته جوی بمانید. شما برای تصفیه آب هستید. اینکه شما را کجا راه می‌دهند یا نه، به فکر آن نباشید. شما باید بمانید و آب را تصفیه کنید. احساس تکلیف را با شعار زنده باد مرده باد عوض نمی‌کند. او می‌گوید که من باید منصفانه به مسائل بپردازم و از مرده باد و زنده باد اثر نپذیرم. نباید زنده باد به من سرعت ببخشد یا مرده باد کُند کُنَد.

این عضو متقی و منصف مجمع تشخیص مصلحت نظام متاسفانه دیگر در جلسات نیست و دیگر لبخند صمیمی اش را شاهد نخواهیم بود و در روز شنبه (18/8/1392) اولین جلسه‌ای است که به جای ایشان تصویر و یک شاخه گل روی صندلیشان می‌گذاریم و حتماً اعضا یادش را گرامی می‌دارند و برای علوّ درجاتش دعا می‌کنند و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی هم درباره این مردی که او را در پیام تسلیتش «همسنگر، همراه و همکارفعال و منصف» خواند، صحبت خواهد کرد.

اما می‌خواهم بی‌مهری‌هایی را یادآوری کنم که اصولگرایان تندرو در حق او روا داشتند و امروز برایش اشک می‌ریزند. به یاد این شعر افتادم که می‌گوید :بیا تا قدر یکدیگر بدانیم/که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم/غرض‌ها تیره دارد دوستی را/غرض‌ها را چرا از دل نرانیم/چو بر گورم بخواهی بوسه دادن/رخم را بوسه ده اکنون همانم...والسلام

 





برچسب ها : تا حدودی سیاسی  ,
<      1   2   3   4   5   >>   >




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 59
    بازدید دیروز : 211
    کل بازدید : 915517
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/2/16    ساعت : 12:47 ع

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات