جمعه 92/5/4 — azadnagar -
نظر بدهید
از جفای روزگاران داد می باید کشید
نعره می باید زد و فریاد می باید کشید
پیشتر ها ناز می کردند دخترها،ولی
این اواخر منّتِ داماد می باید کشید
کرده شیرین شوهر و فرهاد فکر خودکشی ست
تیشه را از دست این فرهاد می باید کشید
بر عراق و مُلک افغان بذل و بخشش حال داد
نازِ سودان و ترینیداد می باید کشید
بیدلانه،عاشقان!در حیرت آبادِ عدم
چند بستی نشن? ایجاد می باید کشید
در ((سمیناهار)) بردارید از ((ته دیگ)) دست
بعد از اتمام غذا ((سالاد)) می باید کشید
وقتِ تعطیلات در ایران به شدّت اندک است
عید را تا اولِ خرداد می باید کشید
لوح فرهنگ از کف ((صفّار)) می باید گرفت
روی آن عکسِ رخِ ((حدّاد)) می باید کشید!
این همه از دست ((حوزه)) می کشیدم بس نبود؟
حال از ((بنیاد)) و از ((ارشاد)) می باید کشید
بچّ? فامیل دیشب فرش ما را خیس کرد
پوشک از پاهای آن نوزاد می باید کشید
کوله پشتی بس فضولی کرد اندر کار مُلک
ناخن پاهای آن ((فرزاد)) می باید کشید
درس خواندن در ((پیام زور)) از بس کشککی ست
منّت از ((دانشگهِ آزاد)) می باید کشید
((پنج)) ما را داد ((ده)) استاد و درسم پاس شد
دستمالِ این چنین استاد می باید کشید
مالِ مردم را نکش بالا،بکش پا...نه بد است
بی خیالش،هرچه باداباد،می باید کشید
برچسب ها :
جملات ناب ,
پنج شنبه 92/5/3 — azadnagar -
نظر بدهید
جان رفته ولی زخم جفایت نرود
تاثیر طلسم چشمهایت نرود
فرشی زدل شکسته انداختهام
آهسته بیا شیشه به پایت نرود ….
برچسب ها :
جملات ناب ,
چهارشنبه 92/5/2 — azadnagar -
نظر بدهید
و تو از بس که نبودی اینجا
لحظهها سرد شدند !
برچسب ها :
جملات ناب ,
سه شنبه 92/5/1 — azadnagar -
نظر بدهید
حرف زیاد داریم اما ؛
ما همه کارگریم
از کوره اگر در برویم
آجر می شود نانمان!
برچسب ها :
جملات ناب ,
دوشنبه 92/4/31 — azadnagar -
نظر بدهید
نامه لادینی
می کشی تاکه خدا اجر جمیلت بدهد
وبهشتش را پاداش جزیلت بدهد
بت شکستی و به پندار غلط غلتیدی
که خداوند کریم اجر خلیلت بدهد
من یقین دارم صد بار شود کعبه خراب
نیم ثانیه اگر لشکر فیلت بدهد
نه هزاره است و نه تاجیک و نه ازبک ککافر
کفر خواندی، مگر ابلیس دلیلت بدهد
مطمئن باش، خدا نامه لادینی را
به کف دست تو و هر چه وکیلت بدهد
این قدر عربده مرگ مکش، نزدیک است
که طوفانکده سینه نیلت بدهد
عاقبت موزه تاریخ ستم، عبرت را
مومیایی زده ورنگ فسیلت بدهد
برچسب ها :
جملات ناب ,
یکشنبه 92/4/30 — azadnagar -
نظر بدهید
یک دسته زدست این و آن می گریند
جمعی زبد آمدِ زمان می گریند
لیکن زشگفتم از کسانی که مدام
با گرگ خورند و با شبان می گریند....
برچسب ها :
جملات ناب ,
یکشنبه 92/4/30 — azadnagar -
نظر بدهید
می خورد دیوار ها دیوار ها روح مرا
می جود زنجیر ها دستان مجروح مرا
خواب می بینم که توفان سیاهی می برد
خصم عاصی را نه، اری، عصمت نوح مرا
خواب می بینم که درخون ها رها شان کرده اند
آخرین قصّاب آهو های مذبوح مرا
خواب می بینم که دفتر های شعرم مرده اند
می برد مرداب ماتم های مشروح مرا
می پرم از خواب، در بسته است دورم تیرگی است
می خورد دیوار ها دیوار ها روح مرا…
برچسب ها :
جملات ناب ,
یکشنبه 92/4/30 — azadnagar -
نظر بدهید
گلنار
حاج قربان علی ! سلام علیک
پسر جان علی ! سلام علیک
نام بنده غلام می باشد
خدمتم هم تمام می باشد
رشته ام ست کارگردانی
ولی از منظر مسلمانی
چند سالی ست در بلاد فرنگ
طی یک ارتباط تنگاتنگ
با اجانب شبانه محشورم
چه کنم،از بلاد خود دورم
دشمنم با سکانس های لجن
مرگ بر سینمای مستهجن
راستی از دهات مان چه خبر؟
از رفیقان لات مان چه خبر؟
گاو ها و خران تان خوبند؟
همسر و دختران تان خوبند؟
چه خبر از نگار من،گلنار
لعبتی زیر چادر گل دار
اخوی ها چطور می باشند؟
باز هم تخم کینه می پاشند؟
عمه ها،خاله ها همه خوبند؟
گاو و گوساله ها همه خوبند؟
راستی، حال دردسر دارید؟
از سیاست شما خبر دارید؟
از شب و شعر و شاعری چه خبر؟
راستی،از ((جزایری)) چه خبر؟
نان سرسفره ها فرستادند؟
راستی،پول نفت را دادند؟
کسی آنجا نیوز می خواند
((افتخاری)) هنوز می خواند؟
((خادم)) این بار کشتی اش را برد؟
((حسنی)) کوله پشتی اش را برد؟
رفته آیا به سمت بهبودی
حرکات ((سهیل محمودی))؟
درج این نکته هست قابل ذکر
نیستم بنده هیچ روشنفکر
گرچه من چارقل نمی خوانم
((شاملو))هم به کل نمی خوانم
شعر اهل قبور هم ایضاً
بوف بینا و کور هم ایضاً
من مجلات زرد می خوانم
من سگ ول نگرد می خوانم
کارکی با ((براهنی)) داریم
ما که ((نسرین ثامنی)) داریم
((خاتمی)) ــ ماتمی مرا سننه؟
یا ((کیارستمی)) مرا سننه؟
گاه و بیگاه سینما بد نیست
اندکی ((حاتمی کیا)) بد نیست
سینمای یه قل دوقل خوب است
((ایرج قادری)) به کل خوب است
رشته من زبیخ وبن الکی ست
عشق من سینمای ((ده نمکی)) ست
جان من،حرف مفت را ول کن
فکر ما باش و فکر این دل کن
چقدر صاف و ساده اید هنوز؟
شوهرش که نداده اید هنوز؟
پس پریشب باهاش چت کردم
جان قربان علی غلط کردم
به خدا وب نداشتیم اصلاً
عربی می نگاشتیم اصلاً:
((انت فی قلبی ایها الگلنار
فقنا ربنا عذاب النار
حبّک فی عروق در جریان
همه حتی الورید و الشریان
انت فی چادری،شبیه هلن
فتشابه بسوفیای لورن))
عشق ما هست سمعی و بصری
به خدا عین حوزه هنری
من هم اینجا به کار مشغولم
در پی جمع کردن پولم
رانت خواری نمی کنم اصلاً
خرده کاری نمی کنم اصلاً
گرچه این سرزمین پر از کفر است
به خدا آک مانده ام دربست
یادتان هست در شلوغی ها
با زنان دست داد آن آقا؟
همه جا داشت بلبشو می شد
مملکت داشت زیرورو می شد
گرچه آن زن عزیز شد دستش
ولی آن مرد جیز شد دستش
[نامه،اینجا به بعد شطرنجی ست
به گمانم که قافیه ((گنجی)) ست]
... بگذریم،از دهات می گفتیم
از خرمش برات می گفتیم
راستی،جان علی خرش زایید؟
کل حسن زن برادرش زایید؟
چه خبر از صفای گندمزار
نه،ولش کن،دوباره از گلنار
بنویسیم و حال و حول کنیم
وقت آن است ما قبول کنیم
مملکت زوج خوب می خواهد
زن و مردی بکوب می خواهد
دست در دست هم نهند زیاد
میهن خویش را کنند آباد
هی به همدیگر اعتماد کنند
جمعیت را فقط زیاد کنند
غرض از این بیاض طولانی
دو کلام است و نیک می دانی:
مادرم می رسد به خدمت تان
هم سلامی و هم زیارت تان
گفته ام حلقه ای بیارد او
سنگ بر بافه ای گذارد او
تا غلام از فرنگ برگردد
مهرِ گلنار بیشتر گردد
چند خطی برای من کافی ست
حاج قربان!زیاده عرضی نیست
پاسخ نامه:
اول نامه ام به نام خدا
هست قربان علی غلام خدا
جانم!اینجا که نامش ایران است
کارگردان شدن که آسان است
ای جوانِ جُعلّقِ بی عار!
رفته ای در دیار استکبار؟
با توام،ای جوان دختر باز!
پسرِ صادقِ سماور ساز!
از همان ابتدا شناختمت
تو بگو از کجا شناختمت
نامه ات چون نداشت بسم الله
گفتم:این هست کافری گمراه
تو اگر ((شاملو)) نمی خوانی
اسم او را چطور می دانی؟
توی ایران ادیب خیلی هست
مثلاً ((مهدی سهیلی)) هست
آن همه شعر های بامفهوم
نور بارد به قبر آن مرحوم
تو در آن سوی تنبلی کردی
انقلابات مخملی کردی
با توام،ای جوان مسئله دار!
دست از روستای ما بردار
درس پر زرق و برق می خوانی
رفته ای غرب و شرق می خوانی؟
... راستی،دخترِ چو دسته گلم
ترگل و ورگل و تپل مپلم
فکر یک آب و نان بهتر کرد
رفت از این روستا و شوهر کرد!
برچسب ها :
جملات ناب ,
شنبه 92/4/29 — azadnagar -
نظر بدهید
خارها
خوار نیستند
شاخههای خشک
چوبههای دار نیستند
میوههای کال کرم خورده نیز
روی دوش شاخه بار نیستند
پیش از آنکه برگهای زرد را
زیر پای خویش، سرزنش کنی
خشخشی به گوش میرسد :
برگهای بیگناه ،
با زبان ساده اعتراف میکنند
خشکی درخت
از کدام ریشه آب میخورد !
برچسب ها :
جملات ناب ,
شنبه 92/4/29 — azadnagar -
نظر بدهید
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند موذنان صوابی
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست ماند که برافکند نقابی
سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد
که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی
دل من نه مرد آنست که با غمش برآید
مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی
برچسب ها :
جملات ناب ,