دوشنبه 92/7/29 — azadnagar -
نظر بدهید
دکتر علی شریعتی :
بت پرستی (پرستش) مجموعه سنگ هایی که عده ای بدوی و جاهل که نمی فهمیدند و شعور نداشتند، جائی می گذاشتند و بعد می رفتند می پرستیدند، نیست. تکوین و تدوین بت پرستی در جامعه بشری فلسفه جامعه شناسی دقیقی دارد.
بت پرستی یعنی مکتبی که متولیان دروغین دین به نام دین در تاریخ ساخته اند؛ چنان که نژاد پرستی و طبقه پرستی به وسیله فلسفه یونانی و فلسفه شرقی به نام عقل برای توجیه وضع ساخته شد.
بنابراین،... مبارزه با بت پرستی ، یعنی ریشه کن کردن زیربنای اعتقادی ئی که برای اختلاف و تبعیض و ستم و بردگی در جامعه بشری به وجود آورده اند....
منبع : کتاب میعاد با ابراهیم ص 26
برچسب ها :
دکتر علی شریعتی ,
یکشنبه 92/7/28 — azadnagar -
نظر بدهید
دکتر علی شریعتی :
ارسطو می گوید : تو که برده ای، این طور خلق شده ای ! طبیعت یا خدا تو را برده خلق کرده است و ما را اریستو – فضیلت دار ، نژاد برتر، ما دارای فضائل معنوی هستیم ، و تو معنویت را اصلا درک نمی کنی.... شما اگر روی کار بیائید و ما مثل شما بشویم، رذائل بر فضائل حکومت کرده! و آن جامعه نمی ماند! این، این طور می گوید؛ ولی مذهب این طور نمی گوید. مذهبی که همچون فلسفه وسیله ای برای توجیه می شود، می گوید : نه تنها خمیر مایه ات با ما فرق دارد و نژادت با ما فرق دارد ، بلکه اصلا خدایت با ما فرق دارد! ....
منبع : کتاب میعاد با ابراهیم ص 25
برچسب ها :
دکتر علی شریعتی ,
شنبه 92/7/27 — azadnagar -
نظر بدهید
دکتر علی شریعتی :
حج مالیاتی که پولدارها به خدا می دهند ، نیست، همه باید بروند.
چون برای انجام این عبادت (حج) مدتی که تعیین شده است «طول عمر» است، هیچ کس عجله ای برای انجام این رسم و این سنت و «واجب» ندارد و بنابراین خود به خود به آخرین مرحله از مراحل زندگی اش موکول می شود و خود به خود تلقی ئی که از عمل به این سنت دارد، این است که قرضی پیش خدا دارد و این قرض را تا آخر عمر باید بپردازد ! ... اما، آن طوری که من می فهمم در عین اینکه چنین است، چنین نیست... این تنها، یک واجب عبادی و اخروی نیست ، عملی نیست که اثرش باید پس از مرگ در سرنوشت فرد هویدا بشود، بلکه عملی است که اثرش را باید فرد و جامعه پیش از مرگ در زندگی و در دلش ببیند.
منبع : کتاب میعاد با ابراهیم ص 15
برچسب ها :
دکتر علی شریعتی ,
دوشنبه 92/7/22 — azadnagar -
نظر بدهید
بخشی از نامه دکتر علی شریعتی به فرزندش احسان :
...آمریکا!آمریکا! این بلاهت عظیم و توحش متمدن و بدویّت مدرن و خشونت با اِتیکت و غارت قانونمند و خوشبختی زشت و آزادی لَش و دموکراسی احمق و بالاخره همان جاهلیت عرب، با شریف های قرشی و سیاههای حبشی و کعبه مقدسی که اینک مجسمه آزادی نام دارد و بازار عکاظی که وال استریت و بنی امیه و بنی عبدمناف و بنی هاشم که خانواده مورگان و خانواده فورد و خانواده راکفلر و کِندی و همان خاطره موهوم و فخر مجهول به ابراهیم و اسماعیل که اینجا جرج واشنگتن و لینکلن و در اینجا و آنجا و هر جا، طوایف یهود بنی قریظه و بنی نضیر و بنی قینقاع که پول و جواهر و بازار و مِی فروشیها را تیول خود دارند،منتهی در ابعادی میلیونها برابر اگراندیسمان شده و هر شتر جمازه دو کوهانه، یک جمبو جِت ب 52 هشت موتوره بمب افکن گشته و دارالندوه شیوخ، سازمان سیا شده و هر ابولهبی، یک دالس و کیسینجر و هر حماله الحطب و هند جگر خواره ای یک پتیاره دیوی چون خانم روزولت و هر وحشی حمزه کشی یک چومبه یا ژنرال لونول و وان تیو!
و آن گاه، در چنین معرکه ای از بلاهت و قدرت و لذت و چنین مهلکه ای از وحشی گری و وحشت و ابتذال انسانیت یک پسر بچه شانزده هفده ساله ایرانی آن هم در ایرانی که در آن نه فرهنگ داشته و نه پدر، چه خواهد شد؟ چه خواهد کرد؟ و چه می تواند کرد؟
منبع : کتاب با مخاطبهای آشنا ص 71
برچسب ها :
دکتر علی شریعتی ,
یکشنبه 92/7/21 — azadnagar -
نظر بدهید
بخشی از نامه دکتر علی شریعتی به فرزندش احسان :
... و آیا این دلهره من، که گاه به وحشت می کشد، ریشه دار و جدی نیست که می بینم آن نهالی را که به جان پرورده ام و به جان دادمش آب، از خاکی که با خون ابوذر وحسین گل شده و شط شیرین و پرشوکت ابراهیم و بودا و مزدک، در مسیر چند هزار ساله شوق از کنارش می گذرد و آفتاب گدازان عشق بر سرش می تابد، کندیم و بردیم تا در خاکی (آمریکا) که از کود شیمیایی ساخته اند و با خون سرخ پوستان آغشته اند غرسش کنند، در زیر سقفی از پولاد و لای دیوارهایی از آسمان خراش و باغی که نه از رویش که از یورش آباد است؟
نه، امیدم به جنس این نهال، که از بذر این مزرعه ما است و به آگاهی اش بر اینکه فاجعه بیگانگی در کمین است و علقه اش به مردم این کویر ، دلهره ام را تسکین می بخشد.
خداحافظت بابا علی.
منبع : کتاب با مخاطبهای آشنا ص 64
برچسب ها :
دکتر علی شریعتی ,
شنبه 92/7/20 — azadnagar -
نظر بدهید
دکتر علی شریعتی :
...روشنفکر، پیامبر زمان خویش و جامعه خویش است. اگر با همه عشق و اخلاص و استقامت و بی باکی و هوشیاری و فداکاری و شایستگی و قدرت و هنرمندی خویش، علی رغم قدرتهای ضد انسان و دشمن مردم، دست های ابلیس، و دستگاه های شرک و کفر و نفاق و بت پرستی، بتواند پیام را به مردم خویش ابلاغ کند، رسالت خویش را عمل کرده است و اگر درست حرفش را بزند و حرف درست را بزند، دیگر حرف نزده است، عمل کرده است چون عمل روشنفکر ، حرف زدن است البته حرف داریم تا حرف، حرفی که حرف می ماند و حرفی که کلمه اش، گلوله است و مرکبش از خون شهید برتر است!
و تو پسرم، اگر نمی خواهی به دست هیچ دیکتاتوری گرفتار شوی فقط یک کار بکن :
بخوان و بخوان و بخوان!!
قزبانت بابا علی.
منبع : کتاب با مخاطبهای آشنا . نامه به فرزندش احسان. ص 60.61
برچسب ها :
دکتر علی شریعتی ,
چهارشنبه 92/7/17 — azadnagar -
نظر بدهید
دکتر علی شریعتی :
بخشی از نامه به فرزندش احسان .
... من در این یک سال و چند ماه به راستی زندگی نکرده ام، می دانی که چقدر در کار غذا و لباس و اداره زندگی عاجزم، در عین حال، برای اینکه آشپز شخصی و خدمتکار شخصی و لباس شور شخصی نداشته باشم و به زندگی راحت – که مرداب روح است – عادت نکنم، در همان خانه ای که دیده بودی، تنها زندگی می کنم و خودم رخت می شورم و خودم جارو می کنم و ظرف می شورم و غذا تهیه می کنم ( چون می خواستم بگویم : می پزم، دیدم ادعای بی جایی است! ) و خودم حتی از بیرون نفت می خرم... شبها تا صبح ساعت هشت و نه و ده تنها به سر می برم و تنها با کتاب و کاغذ و قلم و اندیشه ها و آرزوها و رنجها و هراسها و خیانتها و نامردیها و دشمنی ها و توطئه ها و زشتی هایی که آماج همه اش شده ام ... و روزها تا شب درگیر با دشمن و دوست و غرقه در کار و کار و کار .....
منبع : کتاب با مخاطبهای آشنا ص 56
برچسب ها :
دکتر علی شریعتی ,
سه شنبه 92/7/16 — azadnagar -
نظر بدهید
دکتر علی شریعتی :
اکثریت همفکران من که تعهد اجتماعی احساس می کردند و جوانی را در مبارزه فکری و آزادی خواهی بودند و رسالتشان بیداری و رهایی خلق، تا ازدواج کردند ایستادند، تا پدر شدند به رکوع رفتند، بچه هاشان که دو تا شد به سجود افتادند و سه تا که شد به سقوط پا مالِ ذلت و حرص و خودپرستی و پول جمع کردن و کم کم هوای مردم خواهی و افکار حق پرستی از دلشان رفت و از سرشان پرید و افتادند توی بانک و سهم و رتبه و شغل و باند و رشوه و کلاه و خانه و ماشین و دم و دستگاه و لذت و تفریح و.... عوض شدند.
به طوری که بعد از چهار پنج سال که می بینمش، می بینم که غیر از قیافه آشنا و خاطه مشترک ، هیچ پیوندی و اشتراکی با هم نداریم، شبها تا سحر با هم حرفها داشتیم و درد دلها و آرزوها و اندیشه ها ... و حال احوالپرسی که تمام می شود می مانیم که چه بگوییم؟ راجع به سردی و گرمی هوا صحبت می کنیم!
منبع : با مخاطبهای آشنا ص 53
برچسب ها :
دکتر علی شریعتی ,
دوشنبه 92/7/15 — azadnagar -
نظر بدهید
دکتر علی شریعتی :
و شباهنگ (جغد) را – که مرغ حق است – به جرم اینکه نیمه شب، در قلب ظلمت «غاسق واقب» سکوت سیاه را با نگاه های دردمند عاشق و گستاخش، می شکند و تنها و بی نشان و آشیان، بی آنکه فریادش را پاسخی در پی باشد و ناله اش را گوشهای کر شب بشنود و در این دره سنگ شب گرفته، امیدی به هماهنگی شب پرستان و قربانیان و ره گم کردگان شب با شباهنگ، .... و در سلطه سیاه شب و سکوت و سیاهی و کوری و خواب، بر این دره سنگستان تسلیم و رضا ... بی امید اما بی امان ، «حق،حق،حق» می گوید، آن هم نه به ذهن، که به زبان و آن هم نه به نجوی، که به فریاد و نه در «تقیه» که رو در روی زمین و آسمان !.... (شوم می دانند.)
منبع : کتاب با مخاطبهای آشنا ص 28
برچسب ها :
دکتر علی شریعتی ,
یکشنبه 92/7/14 — azadnagar -
نظر بدهید
دکتر علی شریعتی :
... ای کاش نمی فهمیدم، یا یک مومن سنتی خاطر جمع می ماندم و با یک کتاب دعا، تمام کلیدهای بهشت را در دست داشتم و یا یک روشنفکر متجدد می شدم و با مارکسیست بودن و اگزیستانسیالیست شدن، خود را انسان طراز نوین حس می کردم و همه مشکلات را حل شده و همه دردها را شناخته و همه حقایق را یافته می دیدم، اما چه کنم که هیچ کدام از این دو – که سر و ته یک کرباس اند – نیستم.
نه در مسجد گذارندم که رندی
نه در میخانه، کاین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
غریبم، سائلم، آن ره کدام است؟
منبع : کتاب با مخاطبهای آشنا ص 23
برچسب ها :
دکتر علی شریعتی ,