سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شهید فکوری. حمله به اچ 3

حمله به اچ 3

15 فروردین 1359 نیروی هوایی ایران یکی از عملیات های بی نظیر جهان را در خاک عراق انجام داد. ارتش عراق بیشتر هواپیماهایش را به پایگاه الولید (اچ 3) در نزدیکی مرز عراق و اردن (دورترین نقاط نسبت به ایران) فرستاده بود تا سوخت هواپیماهای ایرانی برای بمباران آنجا کفایت نکند.

ایرانی ها مصمم بودند به پایگاه هوایی اچ 3 حمله کنند. فکوری، فرمانده نیروی هوایی، فرج الله برات پور را فرمانده عملیات سخت و پیچیده ی حمله به اچ 3 کرد. طبق طرح جنگنده ها باید از شمال عراق و مرز سوریه و ترکیه بگذرند و به مرز شرقی عراق برسند و از آنجا به خاک عراق نفوذ کنند و در مرز اردن و عراق پایگاه اچ 3 را بمباران کنند.

حمله به اچ 3

هواپیماها باید در ارتفاع پایین و در سکوت رادیویی پرواز می کردند و 4 بار سوختگیری در آسمان نیاز داشتند. 15 فروردین 8 جنگنده ایرانی در 2 گروه پروازی حرکت کردند. عملیات پیچیده سوخت رسانی و پرواز طولانی در ارتفاع پایین انجام شد. وقتی جنگنده ها به پایگاه هوایی اچ 3 رسیدند عراقی ها آسوده مشغول کارهای روزمره بودند و توپ های ضد هوایی شان سمت ایران را نشانه رفته بود و جنگنده های ایرانی از پشت سرشان رسیدند و لحظاتی بعد پایگاه هوایی و هواپیماهایش را به آتش کشیدند. 48 هواپیمای بمب افکن، شکاری و هلی کوپتر عراق آتش گرفت و یا خسارت دید. 2 دستگاه رادار و 3 آشیانه ی بتنی پایگاه نابود شد. حدود 80 درصد از توان هوایی عراق نابود شد.

صدام فرمانده پدافند عراق را برکنار کرد و خلبانان ایران به سلامت به ایران برگشتند و پیروزی شان را جشن گرفتند.   





برچسب ها : تلخ و شیرین های جنگ  ,

 

هم رنگ جماعت

من فقط دارم سعی میکنم همرنگ جماعت شوم ? اما میشود کمی کمکم کنید! ای جماعت شماها دقیقا چه رنگی هستید؟؟؟؟؟

 





برچسب ها : جملات ناب  ,

باز باران بی ترانه ...

باز باران بی ترانه
باز باران با تمام بی کسی‌های شبانه
می‌خورد بر مرد تنها
می‌چکد بر فرش خانه
باز می‌آید صدای چک چک غم
باز ماتم

من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی‌دانم، نمی‌فهمم
کجای قطره‌های بی کسی زیباست؟

نمی‌فهمم، چرا مردم نمی‌فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می‌لرزد
کجای ذلتش زیباست؟
نمی‌فهمم

کجای اشک یک بابا
که سقفی از گل و آهن به زور چکمه باران
به روی همسر و پروانه‌های مرده‌اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد؟
نمیدانم

نمی‌دانم چرا مردم نمی‌دانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دل‌هاست
کجای مرگ ما زیباست؟
نمی‌فهمم

یاد آرم روز باران را
یاد آرم مادرم در کنج باران مُرد
کودکی ده ساله بودم
می‌دویدم زیر باران، از برای نان

مادرم افتاد
مادرم در کوچه‌های پست شهر آرام جان می‌داد
فقط من بودم و باران و گل‌های خیابان بود
نمی‌دانم
کجای این لجن زیباست؟

بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا، از برای مردم زیبای بالادست
و آن باران که عشق دارد، فقط جاری ست بر عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد

خدا هم خوب می‌داند
که این عدل زمینی، عدل کم دارد

 





برچسب ها : جملات ناب  ,

در دنیا

امروز خم شدم و در گوش کودکی که مرده به دنیا آمده بود ? آرام گفتم:چیزی از دست ندادی... آرام بخواب که در دنیا کسی به فکر کسی نیست ....





برچسب ها : جملات ناب  ,

دکتر علی شریعتی :

هرگز تاریخ- که کارش نفاق و مهارتش دروغ است- نفاقی بدین فریبندگی و دروغی بدین بزرگی به یاد ندارد.

حق و باطل، عدل و ظلم، خدمت و خیانت، دین و کفر... چنان با هم در آمیخته اند که تاریخ، اکنون کلافه شده است! خدا را از ابلیس، جلاد را از شهید ، و حتی شب را از روز، دیگر تشخیص نمی دهد! چه می گوییم؟ حتی چشمش نیز نمی بیند. خانه محمد را با خانه ابوسفیان اشتباه می کند، قرآن محمد را بر سر نیزه معاویه ، پرچم می بندد و به جنگ علی می فرستد! حتی جاها را و جهت ها را گم کرده است....چه می گویم؟ از حلقوم یک مومن متقی ، صدای تکبیر ند می شود و شمشیر جهاد فرو می آید و فرق علی را می شکافد!

و اکنون، این حسین است ! همو که در زیر نگاه های برادران دین ، بر روی شانه و پشت و زانوی محمد بزرگ شد. از مدینه محمد بیرون می آید، تنها، از مکه ابراهیم، در موسم حج، بر وارث نمرود خروج می کند، بی کس !

آری، حق و باطل، ابوسفیان و محمد، معاویه و علی، و یزید و حسین در هم شده اند آن چنانکه تاریخ دیگر ردپای این دو صف طولانی را ، گم کرده است....

آری اهورا و اهریمن عجین شده اند و «توحید اسلام» ، این چنین در «تاریخ اسلام» تحقق یافته است.!

نتیجه ؟

قرن ها باز جهل مردم! تا کی باز نمرود را که طی قرنها جهاد و تلاش و رنج و نهضت ها و نبوت ها شناخته اند، اکنون که در چهره ابراهیم به صحنه بازگشته است و وارث سنت ابراهیم شده است باز شناسند؟ .....

 





برچسب ها : دکتر علی شریعتی  ,

گرگ

گــرگــی دست به خودکشی زد و در وصیت نامه اش نوشته بود  :

پوســتم را بسوزانید تا هیچوقت شغالی در آن نقش ما را بازی نکند که

نـِـــــــــفرین بره ای پشت سر ما باشد ....!! 

 





برچسب ها : جملات ناب  ,

طنز. منبر       طنز. دار

 

 

گفت و گوی منبر و دار

شاعر : سید محمد حسین شهریار

 

منبر از پشت شیشه مسجد

چشمش افتاد و دید چوبه دار

عصبی گشت و غیضی و غضبی

بانگ بر زد که «ای خیانت کار !

تو هم از دودمان ما بودی

سخت، وحشی شدی و وحشت بار

نرده کعبه حرمتش کم بود

که شدی دار شحنه؟ شرم بدار

ما سر و کارمان به صلح و صفا

تو به جرم و جنایتت سر و کار»

دار، بعد از سلام و عرض ادب

وز گناه نکرده استغفار

گفت : «ما نیز خادم شرعیم

صورت اخیار گیر یا اشرار

هر کجا پند و بند درمانند

نوبت دار می رسد ناچار

منبری را که گیر و دارش نیست

مردم از دور و بر کنند فرار»

لیک منبر فرو نمی آمد

باز بر مرکب ستیزه سوار

دار هم عاقبت ز جا در رفت

رو به در، تا که بشنود دیوار

گفت : « اگر منبر تو منبر بود،

کار مردم نمی کشید به دار».

 

منبع : کتاب یک بغل کاکتوس ص 60 

 





برچسب ها : چرت و پرت  ,

دکتر علی شریعتی :

ناگاه جرقه ای از برج بلند حرا، در پهنه گسترده صحرایی خشک، تشنه، گسترده به تسلیم، و ... ساکت.... کاخ کسری، به نشانه همه کاخ های قدرت و ظلم، در مدائن، به نشانه همه مدائن زمین، فرو ریخت. آتش معبد پارس ، معبد ویژه موبدان، به نشانه همه آتش های فریبی که نام خدا داشت و به نشانه همه روحانیان رسمی تاریخ – که سر به سوی آسمان داشتند و دست در دست خداوندان زمین و پا بر سر ایمان و خرد، و «دستی برای بوسیدن و دستی برای گرفتن» دراز به سوی خلق – فرومرد. دو غول سیاه شرق و غرب بگریختند و وارثان فرعون و قارون و بلعم نابود شدند. جاهلیت سیاه، در بدر و خندق و حنین، دفن شد و اشرافیت و زور و ظلم و استعمار ملت ها ، در قادسیه و نهاوند و تبوک و یرموک، در هم شکست...

منبع : کتاب حسین وارث آدم ص 39 





برچسب ها : دکتر علی شریعتی  ,

 

حکایت فراموش شده

حکیم فرزانه ای، همه مردم شهر را جمع کرد تا برای آنها حکایت فراموش شده ای را بازگو کند. از چند روز قبل، مریدان حکیم در سراسر شهر جار زدند و مردم را آگاه کردند. از این رو جمع کثیری در روز موعود برای شنیدن حکایت فراموش شده گرد آمدند.

حکیم بر بالای منبر رفت و گفت :

« روزی روزگاری پسر بچه ای زندگی می کرد، بعد از گذشت ایامی جوان شد، سپس ازدواج کردو صاحب بچه ای شد، به سختی کار کرد، سپس خانه و تجارتخانه ای برای خود دست و پا کرد. ».

آنگاه حکیم ساکت سد. مردم ابتدا کمی صبر کردند، عاقبت عصبانی شده و فریاد کشیدند : «خُب! که چی ؟» حکیم به نشانه تاسف سری تکان داد و گفت : « که چی را از خودتان بپرسید، این داستان زندگی خود شماست!». 

 





برچسب ها : داستان های کوتاه  ,

 

جنگ 8 ساله دفاع مقدس

پیروزی تابستانی

همان شب که در تهران بنی صدر از فرماندهی کل قوا عزل شد در خوزستان رحیم صفوی و حسن باقری از فرماندهان ستاد عملیات جنوب در سنگری برای انتخاب اسم عملیاتی جدید مشورت می کردند. وقتی رادیو خبر عزل بنی صدر را از فرماندهی کل قوا داد، هر دو خوشحال، عملیات را « فرماندهی کل قوا خمینی روح خدا » نامیدند.

این عملیات در منطقه دارخوین طراحی شده بود. امام چند روز قبل از برکناری بنی صدر به رییس جمهور گفته بود : « این فکر را از مغزت در کن که اگر تو نباشی این جنگ می خوابد. من خودم این جنگ را به خوبی اداره می کنم. »

رزمندگان ایرانی برای این عملیات آموزش های سختی دیده بودند . هر رزمنده در پایان آموزش می توانست ده کیلومتر را با تجهیزات کامل بدود.

عملیات قبل از ساعت 4 صبح و در تاریکی هوا شروع شد. پیش روی اولیه بسیار خوب بود؛ اما مهم تر از پیش روی حفظ مناطق بود. ارتش عراق حمله کرد و هشت روز جنگ شدیدی ادامه یافت و در نتیجه ی آن، جز بخش کوچکی ، بقیه ی مناطق آزاد شده تثبیت شدند.

فرمانده کل قوا عملیات موفق کوچکی بود با نتایجی بزرگ که مهم ترینش دمیدن روحیه ی امید به پیروزی در مدافعان بود. عراقی ها که از عملیات فرماندهی کل قوا در دارخوین ترسیده بودند باقی مانده پل خرمشهر را منهدم کردند و کاملا به لاک دفاعی فرو رفتند.

منبع : کتاب تاریخ مصور جنگ 8 ساله ایران و عراق ص 109

 





برچسب ها : تلخ و شیرین های جنگ  ,
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 874
    بازدید دیروز : 56
    کل بازدید : 924445
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/9/8    ساعت : 6:37 ص

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات