سفارش تبلیغ
صبا ویژن

8 سال دفاع مقدس

در عملیات شکست حصر آبادان... «بیمارستان طالقانی نزدیک ترین محل پزشکی به محل درگیری بود. همان روزهای اول، امدادگر کم آمد. بعضی از کارکنان بیمارستان شرکت نفت هم آمدند.

عراق مرتب شهر را بمباران می کرد. در بیمارستان همه می دویدند، کسی راه نمی رفت. پشت در اتاق عمل بیمارستان مجروحان توی نوبت بودند. یکی بود که ریش و مویش حنایی بود و با لهجه ی شمالی التماس می کرد خواهر، من را نفر آخر ببرید اتاق عمل. خیلی زود بانک خون بیمارستان اعلام کرد کمبود خون دارد. آقای آذرنیا به اتاق عمل زنگ زد گفت هر که می تواند برود بانک خون خون بدهد. چند تا از کارکنان اتاق عمل با همان لباس سبزشان رفتند بانک خون .

مجروحی شانزده ساله آورده بودند. از کمر تا بالای زانویش متلاشی شده بود. خون ریزیش شدید بود. جراح که او را دید، خیلی متاثر شد. برگشت اتاق عمل. می گفت چطور عملش کنم؟ تکه تکه شده. کاری نمی شود براش کرد. از این که نمی توانست کاری بکند بغض کرده بود. دو مجروح دیگر هم داشتیم که احتمال زنده ماندنشان بیشتر بود. تاخیر می کردیم، شهید می شدند. به نوجوان زخمی دو تا سرم وصل کردیم. به خاطر خون ریزی شدید، او را روی تشک ابری بدون ملافه گذاشتیم تا بتوانیم مرتب خون های زیر پایش را تخلیه کنیم. فقط او را بانداژ کردیم ، تا بدنش از هم نپاشد.

 دکتر با سرعت مجروح دیگر را عمل می کرد تا سریع تر به نوجوان بسیجی برسد. با او حرف می زدیم تا آرامش کنیم. دانش آموز سال دوم تجربی بود. تبریزی. لهجه ی غلیظی داشت. مرتب آب می خواست. قبل از عمل نمی شد به ش آب بدهیم. تشک زیر پایش پر از خون شده بود. سطلی می بردم خون ها را در سطل می ریختم و خالی می کردم. تشنگی او من را هم بی تاب کرده بود. سعی می کردم با گفتن تشنگی یاران امام حسین در عاشورا تسلایش بدهم. دیگر تحمل ناله هایش را نداشتم.

دکتر مجروح قبلی را عمل کرد و سریع اتاق عمل را آماده کردیم. با سرعت کار می کردیم، ولی وقتی نمانده بود، دکتر بی هوشی که آمد آمپول بی هوشی بزند گفت عجله نکنید دیگر کاری نمی شود کرد.

هیچ کس نمی توانست خود را آرام نگه دارد. همه بلند گریه می کردند او را تا سردخانه بیمارستان تشییع کردیم...   





برچسب ها : تلخ و شیرین های جنگ  ,

شهید فکوری. حمله به اچ 3

حمله به اچ 3

15 فروردین 1359 نیروی هوایی ایران یکی از عملیات های بی نظیر جهان را در خاک عراق انجام داد. ارتش عراق بیشتر هواپیماهایش را به پایگاه الولید (اچ 3) در نزدیکی مرز عراق و اردن (دورترین نقاط نسبت به ایران) فرستاده بود تا سوخت هواپیماهای ایرانی برای بمباران آنجا کفایت نکند.

ایرانی ها مصمم بودند به پایگاه هوایی اچ 3 حمله کنند. فکوری، فرمانده نیروی هوایی، فرج الله برات پور را فرمانده عملیات سخت و پیچیده ی حمله به اچ 3 کرد. طبق طرح جنگنده ها باید از شمال عراق و مرز سوریه و ترکیه بگذرند و به مرز شرقی عراق برسند و از آنجا به خاک عراق نفوذ کنند و در مرز اردن و عراق پایگاه اچ 3 را بمباران کنند.

حمله به اچ 3

هواپیماها باید در ارتفاع پایین و در سکوت رادیویی پرواز می کردند و 4 بار سوختگیری در آسمان نیاز داشتند. 15 فروردین 8 جنگنده ایرانی در 2 گروه پروازی حرکت کردند. عملیات پیچیده سوخت رسانی و پرواز طولانی در ارتفاع پایین انجام شد. وقتی جنگنده ها به پایگاه هوایی اچ 3 رسیدند عراقی ها آسوده مشغول کارهای روزمره بودند و توپ های ضد هوایی شان سمت ایران را نشانه رفته بود و جنگنده های ایرانی از پشت سرشان رسیدند و لحظاتی بعد پایگاه هوایی و هواپیماهایش را به آتش کشیدند. 48 هواپیمای بمب افکن، شکاری و هلی کوپتر عراق آتش گرفت و یا خسارت دید. 2 دستگاه رادار و 3 آشیانه ی بتنی پایگاه نابود شد. حدود 80 درصد از توان هوایی عراق نابود شد.

صدام فرمانده پدافند عراق را برکنار کرد و خلبانان ایران به سلامت به ایران برگشتند و پیروزی شان را جشن گرفتند.   





برچسب ها : تلخ و شیرین های جنگ  ,

 

جنگ 8 ساله دفاع مقدس

پیروزی تابستانی

همان شب که در تهران بنی صدر از فرماندهی کل قوا عزل شد در خوزستان رحیم صفوی و حسن باقری از فرماندهان ستاد عملیات جنوب در سنگری برای انتخاب اسم عملیاتی جدید مشورت می کردند. وقتی رادیو خبر عزل بنی صدر را از فرماندهی کل قوا داد، هر دو خوشحال، عملیات را « فرماندهی کل قوا خمینی روح خدا » نامیدند.

این عملیات در منطقه دارخوین طراحی شده بود. امام چند روز قبل از برکناری بنی صدر به رییس جمهور گفته بود : « این فکر را از مغزت در کن که اگر تو نباشی این جنگ می خوابد. من خودم این جنگ را به خوبی اداره می کنم. »

رزمندگان ایرانی برای این عملیات آموزش های سختی دیده بودند . هر رزمنده در پایان آموزش می توانست ده کیلومتر را با تجهیزات کامل بدود.

عملیات قبل از ساعت 4 صبح و در تاریکی هوا شروع شد. پیش روی اولیه بسیار خوب بود؛ اما مهم تر از پیش روی حفظ مناطق بود. ارتش عراق حمله کرد و هشت روز جنگ شدیدی ادامه یافت و در نتیجه ی آن، جز بخش کوچکی ، بقیه ی مناطق آزاد شده تثبیت شدند.

فرمانده کل قوا عملیات موفق کوچکی بود با نتایجی بزرگ که مهم ترینش دمیدن روحیه ی امید به پیروزی در مدافعان بود. عراقی ها که از عملیات فرماندهی کل قوا در دارخوین ترسیده بودند باقی مانده پل خرمشهر را منهدم کردند و کاملا به لاک دفاعی فرو رفتند.

منبع : کتاب تاریخ مصور جنگ 8 ساله ایران و عراق ص 109

 





برچسب ها : تلخ و شیرین های جنگ  ,

 

رجوی و بنی صدر

راز نزدیکی بنی صدر و سازمان مجاهدین خلق

سازمان مجاهدین تشکیلات منسجمی داشت. رهبرشان، مسعود رجوی، کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شد و شورای انقلاب صلاحیت او را رد کرد. سازمان مجاهدین خلق خودشان را مظلوم این انتخابات و مسعود رجوی را رریس جمهور واقعی ایران می دانستند، اما با ریاست جمهوری بنی صدر برخورد تندی نکردند . می گفتند ما دو دشمن داریم لیبرالیسم ( طیف بنی صدر و دولت موقت) و ارتجاع (روحانیت)، اما ارتجاع خطرناک تر است.

امام خمینی چند روز قبل از انتخابات ریاست جمهوری به دلیل بیماری قلبی در بیمارستان بستری شد. گزارش های پزشکی نا امید کننده بود پرونده را محرمانه به اروپا هم فرستادند تا متخصصان آنجا هم نظر بدهند، اما موضوع به رسانه ها درز کرد. آنها مرتب خبر می دادند که امام خمینی تا شش ماه دیگر فوت می کنند. بنی صدر هم مبنی بر این پیش بینی ها به مجاهدین نزدیک شد تا بعد فوت امام نیرو و تشکیلات داشته باشد.

آبادان در محاصره روزهای سختی را می گذراند و فرماندهی کل (بنی صدر) در پی قدرت طلبی و دعواهای سیاسی بود و در حالی که اعضای شورای سپاه به سختی می توانستند او را ببینند، رجوی راحت با او ملاقات می کرد.

البته بنی صدر هدفش از نزدیک شدن به منافقین را مخفی نکرد و در پاسخ به اعتراض اعضای شورای عالی سپاه گفت :

«آلمانی ها گفته اند اخبار پزشکی امام مشخص می کند ایشان سه ماه دیگر بیشتر زنده نیست. اگر امام برود، روحانیت دسته دسته می شود و تنها سازمان مجاهدین، که تشکیلات دارد، می تواند قدرت را به دست بگیرد. من باید هوای این گروه ها را داشته باشم.

منبع : دایره المعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق ص 100 

 





برچسب ها : تلخ و شیرین های جنگ  ,

جنگ 8 ساله دفاع مقدس

روزهای تلخ

شعار معروف حزب بعث «آمده ایم تا بمانیم» روی دیوارهای شهرهای اشغالی نقش بسته بود. شهرها با حضور عراقی ها هر روز ویران تر می شد. سربازی عراقی در خاطراتش نوشته است :

«از بغداد دستور رسید شهر را ویران کنید و از آهن ها و چوب هایش برای سنگر و استحکامات استفاده کنید. مهران شهر زیبایی بود با درختان و نهرهای زیبا و ساختمان های شیک دولتی که حالا ویرانه می شد. »

در ایران فشار بر بنی صدر فرمانده کل زیاد بود، او هم به ارتش فشار می آورد، او خطاب به فرماندهان ارتش گفت : « من دیگر نمی توانم مقابل نظر و خواسته مردم و رهبران مذهبی مقاومت کنم. یا طرحی تهیه و اجرا کنید یا بروید در رسانه های گروهی صریحا علت عدم امکان عملیات آفندی را برای مردم توضیح دهید.»

مشکل اصلی بنی صدر آن بود که به نیروهای غیر ارتشی اعتقادی نداشت و از آنها استفاده نمی کرد و سلاح هم نمی داد.

 جنگ 8 ساله دفاع مقدس

عملیات نصر :

عملیات نصر ساعت 10 صبح 15/10/59 آغز شد. شروع حمله با پیش روی سریع نیروهای ایرانی همراه شد. عراقی ها از هم پاشیدند و عقب نشینی کردند و ده ها نفرشان هم اسیر شدند. بعد از مدت ها ایرانی ها در یک عملیات بزرگ پیروز بودند.

ناگهان شکست

شیرینی پیروزی باعث شد ایرانی ها ضعف خطوط دفاعیشان را پس از پیش روی جدی نگیرند. آن ها برای احداث سنگر و خاکریز و کارهای مهندسی برنامه ریزی نکرده بودند و تانک های ایرانی در دشتی وسیع بی سر پناه شدند و آسیب پذیر. آتش بار شدید عراق از زمین و هوا نیروهای ایران را زیر آتش خود گرفت ....

 تا ساعت 14 از بیسیم ها دستور پیش روی شنیده می شد، تا ساعت 16 دستور ایستادگی ؛ و مدتی بعد به نیروهای زرهی دستور دادند عقب بنشینید.

جنگ 8 ساله دفاع مقدس

علم الهدی و نیروهایش که بیشترشان دانشجویان پیرو خط امام بودند، سریع تر از دیگر نیروها پیش رفته بودند و از نیروهای زرهی فاصله داشتند. آن ها از عقب نشینی بی خبر ماندند و آن قدر پیش رفتند تا محاصره شدند. در محاصره، مردانه جنگیدند و غیر از چند نفرشان ، که عقب آمدند، باقی شهید شدند. دشمن روی جنازه های آنها تانک راند، طوری که جنازه ها قابل تشخیص نبودند.

نیروهای عراقی پیش آمدند و شهر هویزه را اشغال کردند. بعد هم شهر را غارت کردند و مردمش را به بصره فرستادند. مواد غذایی، فرش و وسایل مردم هویزه را با ماشین های جنگی به بصره و شهرهای دیگرشان می بردند و می فروختند.

روزهای سخت رییس جمهور

پس از شکست عملیات نصر و شهادت دانشجویان پیرو خط امام تیتر های تند روزنامه ها همه علیه بنی صدر، فرمانده نیروهای مسلح شد. تا به امروز هم برخی او را خائن می دانند و استناد می کنند به سندی در لانه جاسوسی که نشان می دهد بنی صدر با سازمان جاسوسی آمریکا هم کاری کرده است. همان زمان بسیاری هم ارتش را متهم کردند که کم کاری کرده است تا عملیات شکست بخورد اما حجت الاسلام خامنه ای که آن جا بوده گفته است : «در آن ماجرا من هیچ کس را مقصر نشناختم، به هیچ وجه از کسانی یک تعلل عمدی ، سستی عمدی و خیانت خدای نکرده مشاهده نکردم»

برخی معتقدند او مشاوران خوبی نداشت. صیاد شیرازی از آن جمله است که می گوید : «مشاوران بنی صدر حتی در اتاق های جنگ خیلی راحت طرح نابودی دشمن را نشان می دادند. فلش ها نشان دهنده این بود که دشمن دور می خورد و منهدم می شود. »

 

منبع : کتاب دائره المعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق ص 94 الی 98

 





برچسب ها : تلخ و شیرین های جنگ  ,

 

8 سال دفاع مقدس

سوسنگرد در آتش

از 15 آبان 1359، ارتش عراق  حمله کرد تا سوسنگرد را بگیرد و شکاف میان نیروهایش در جنوب و شمال خوزستان را ترمیم کند. ارتش عراق قدم قدم مدافعان سوسنگرد را عقب زد و از 23 آبان حلقه محاصره ی سوسنگرد را تنگ تر کرد. حجت الاسلام خامنه ای در اهواز بود و فقط جمعه ها به تهران می آمد تا خطبه های نماز جمعه را بخواند. او از جزییات حمله عراقی ها به سوسنگرد با خبر و نگران بود.

8 سال دفاع مقدس

جمعه، 23 آبان پس از خواندن خطبه های نماز جمعه به جلسه ورای عالی دفاع رفت و شرح حمله عراقی ها را به بنی صدر فرمانده کل نیروهای مسلح ارایه کرد تا چاره ای بیندیشد. اصرار داشت تیپ 2 زرهی لشکر 92 زرهی را به کمک نیروهای اهواز بفرستد تا سوسنگرد را از محاصره خارج کنند. ظهیر نژاد، فرمانده نیروی زمینی ، مخالف بود، اما با وساطت آقای خامنه ای موافقت کرد.

عراقی ها در مسیر پیش رویشان به هیچ کس رحم نمی کردند و مردم بسیاری از روستاهای مسیر را کشتند. سپاه خوزستان 25 و 26 آبان را عزای عمومی اعلام کردند.

همه منتظر حضور تیپ 2 زرهی دزفول بودند، اما خبر رسید تیپ از دزفول حرکت نکرده است. حجت الاسلام خامنه ای با بنی صدر تماس گرفت. بنی صدر گفت می آید، نگران نباشید. اوضاع بحرانی بود. نیروهای عراق وارد شهر شدند ، خانه های مردم را غارت کردند و جلو آمدند. مدافعان هم هر چه مهمات داشتند بار یک وانت کردند. دور تا دور شهر می چرخیدند و می جنگیدند. از اهواز به مدافعان روحیه می دادند که نیروی کمکی خواهد رسید، اما دیگر کسی این حرف را باور نمی کرد. خیلی ها مجروح بودند، اما سلاحشان را زمین نگذاشته بودند.

بچه های تبریز از سپاه سوسنگرد با آیت الله مدنی تماس گرفتند و وضع سخت سوسنگرد را گزارش دادند. آیت الله مدنی از تبریز به تهران رفت تا امام را ببیند. هم زمان به اهواز خبر رسید تیپ 2 حرکت نکرده است.

http://raddeghalam.ParsiBlog.com/Files/a991b920a5e2ea720f23a35c3767367b.jpg

پس از گزارش آیت الله مدنی امام دستور دادند تا فردا سوسنگرد باید آزاد شود و تیمسار فلاحی مباشر عملیات باشد. حجت الاسلام خامنه ای دو نامه به بنی صدر و فرمانده تیپ دو زرهی نوشت و فرمانده تیپ زرهی با دیدن دستور امام دیگر منتظر دستور بنی صدر نماند و به سمت اهواز حرکت کرد.

آزادی شهر

نیروهای ایرانی عملیاتشان را راس ساعت 6:30 دقیقه از بیرون شهر آغاز کردند. نیروهای سپاه و ستاد جنگ های نامنظم با نیروهای لشکر 92 زرهی ادغام شدند. آن ها پیش رفند و محاصره ی شهر را شکستند.  

 





برچسب ها : تلخ و شیرین های جنگ  ,

جنگ 8 ساله

حمدانی، از فرماندهان گارد ریاست جمهوری :

« اشغال خرمشهر بسیار خونین و مرگ بار بود که دو طرف در آن تقریبا هفت هزار کشته دادند. فتح خرمشهر را بر عهده ی نیروهای ویژه ما گذاشته بودند. صادقانه بگویم ایرانی ها در این نبرد جانانه مقاومت کردند و اشغال این شهر برای ما پر هزینه و بسیار مشکل شد. آنها از هر محله تا سر حد مرگ دفاع کردند و توانستند تلفات سنگینی به نیروهای ما وارد کنند.»

نبرد خونین

24 مهر عراق با هدف یک سره کردن وضعیت خرمشهر و اشغال شهر با تمام توان به شهر حمله کرد. در هجوم 24 مهر ارتش عراق خرمشهر سقوط نکرد. در روزهای بعد هم چنین اتفاقی نیافتاد و مسجد جامع قلب مقاومت خرمشهر همچنان پابرجا بود. نبرد کوچه به کوچه در خرمشهر 10 روز دیگر هم ادامه پیدا کرد نبردی که نامه علی شمخانی فرمانده آن روزهای سپاه خوزستان گوشه هایی از آن را چنین روایت می کند :

8 سال جنگ

«وانزلنا الحدید فیه باس شدید». مسئولان‌، مسلمین، به داد ما برسید، این چه سازمان رسمی شناخته‌شده‌ای است که اسلحه انفرادی ندارد؟ نیروهای شهادت‌طلب پاسدار را آموزش ندادید، مسامحه کردید، چوبش را از خدای عزوجل خوردید و خواهید خورد. چه باید بگوییم که شاید شما را به تحرک وابدارم؟ این را بگویم که از 150 پاسدار خرمشهر تنها 30 نفر باقی مانده، بگویم که ما می‌توانیم با 30 خمپاره خونین شهر را برای 30 ماه نگه داریم و امروز 30 تفنگ نداریم. و حال آن که سازمان‌های غیر رسمی با امکانات فراوان بر ما می‌رانند که باید برانند .

واقعیت این است که ارتش امروز ما نمی‌تواند بدون وجود سپاه پاسداران و برعکس، کوچکترین تحرکی داشته باشد. من را وقت آن نیست که بگویم تا به حال چه کارهای متهورانه‌ای انجام داده‌ایم. خدا می‌داند که ما تانک‌های دشمن را لمس کردیم. فغان‌های زنانه آنها را در شبیخون‌های خود شنیده‌ایم. سایه ما به حول خدا و مکتب اسلام همواره مورد حملات سلاح‌های سنگین دشمن بوده و هست و دشمن هرگز نتوانسته است اسیر ما را تحمل کند. اسرای پاسدار یا از پشت تیرباران شده یا زیر تانک‌ها له و لورده گردیده‌اند.

پناهندگان عراقی همواره ترس نیروهای دشمن را از پاسداران انقلاب به عنوان یک معجزه الهی مطرح می‌کنند. سلاح را به دست صالحین بدهید. تا به حال، دشمن حسرت گرفتن یک اسلحه کمری را از پاسداران به دل داشته و خواهد داشت.

ما شهدای زنده فراوان داریم. ما اصحاب حسین به تعداد زیادی داریم. ما برپا دارندگان کربلای 30 روزه خونین شهریم. ما بهشت را زیر سایه شمشیرها می بینیم. شهدای 25 روزه ما هنوز دفن نشده‌اند، به داد ما برسید. ما نیاز به اسلحه و امکانات داریم. ما در راه خدا جان داریم که بدهیم، امکانات دادن جان را نداریم. به خود بیایید. فریادهای پاسداران از فقدان امکانات، بر ما زمین و زمان را تنگ کرده است.

خستگی زیاد مانع از ادامه نوشتن من می‌شود. ولی باز هم باید بدانید که ما شهیدان زنده‌ای هستیم که به نبرد خویش علیه مردگان زنده ادامه خواهیم داد. اگر وساطت کنید و ما را به حدید خداوند مسلح سازید، «فضرب الرقاب» خویش را تا سقوط دولت بعث عراق و دیگر زورمندان و قلدران ادامه خواهیم داد و گرنه تا آن زمان مبارزه خواهیم کرد که شهید شویم و تکلیف شرعی خویش را به جای آوریم.»

 





برچسب ها : تلخ و شیرین های جنگ  ,

جنگ 8 ساله

نماز در محاصره

ماندن آیت الله جمی (امام جمعه آبادان) در شهری که دایم بمبارانش می کردند مایه امید و دلگرمی مدافعان بود. آقای جمی از آن روزها گفتنی های بسیاری دارد :

« دیروز یکی از جوان ها سوال کرد من کفاره دو روز روزه بدهکارم. اگر در این گیر و دار کشته شوم، خداوند من را می بخشد؟ با خود حدیث نفس کردم آیا با داشتن این جوانان مومن باز ما در این جنگ شکست می خوریم؟

قبل از غروب بود که گفتند مادری با شما کار دارد. وقتی فهمیدم مادر شهید است خود را آماده می کردم که با چه لحنی به او تسلیت بگویم و او را دلداری بدهم. اما قبل از اینکه من جمله ای بگویم او، که یک پسر دیگرش هم راهش بود و شاید 12 یا 13 سال داشت، گفت آقا راجع به فرزند شهیدم چیزی نفرمایید. ما آرزو داشتیم به فیض شهادت برسد. این دومی را هم آورده ام تقدیم کنم.

یکی از مسجدیان سابقه دار سخت گریبانم را چسبید که آقا ، ما که این جا مانده ایم، نان برای خوردن نداریم و شما دستور دهید با ماشین نان بیاورند درِ خانه های ما تقسیم کنند. گفتم برادر، در این روزهای وانَفساکی می تواند مرتب نان درِ خانه بیاورد؟

بعضی از این نانوایی ها که باز است. بروید کمی توی صف بایستید، نان به دست آورید. گفت نان تنها کافی نیست. گفتم خرما هم هست. توی بازار به دست می آید. با حالت تعجب و تمسخر گفت همین نان و خرما و دیگر چه؟

گفتم در جنگ که حلوا تقسیم نمی شود. مرغ و ماهی و پلو و چلوکباب که این روزها گیر نمی آید. ملتی که می خواهد زنده و مستقل بماند، باید تحمل سختی ها را هم داشته باشد. باید بتواند از زندگی مرفه جدا شود و تحمل رنج و مشقت گرسنگی و آوارگی داشته باشد ...

منبع : دایره المعارف مصور جنگ 8 ساله ایران و عراق ص 86 





برچسب ها : تلخ و شیرین های جنگ  ,

 

[k

اولین عملیات ارتش به فرماندهی بنی صدر

ارتش در 23/7/1359 نخستین طرح تهاجمیش را ارایه کرد. عملیات را ساعت 7 صبح آغاز کردند. تانک های ایرانی حمله کردند، اما فقط یک کیلومتر از خط خودی دور شده بودند که در تله ی عراقی ها افتادند و سلاح های ضد زره عراق یکی یکی تانک ها را شکار کردند. حجت الاسلام خامنه ای نماینده امام در شورای عالی دفاع و رجایی نخست وزیر هم به دزفول رفتند و خبرهای عملیات را پیگیری کردند. خبرهای اولیه پیش روی همه را امیدوار کرده بود،..... اما وقتی حجت الاسلام خامنه ای خودش به خط مقدم رفت و چنین دید : «آن روز به خطوط اول رفتیم و شاهد تلخ ترین روز جنگ بودیم که نیروهایمان با سرافکندگی عقب نشینی می کردند.»

ارتش ایران در نخستین عملیات گسترده به فرماندهی بنی صدر شکست خورد. عمده ترین مشکل رییس جمهور که فرماندهی جبهه ایران را به عده داشت این بود که در سیستم دفاعی او نیروهای غیر ارتشی جایی نداشتند و ارتش هم توان بیشتری نداشت.

علی رضا آزمندیان خبرنگار ویژه ریاست جمهوری می نویسد :«هر روز رییس جمهور با فرماندهان رده بالای ارتش به پادگان های مختلف می رفت تا آن ها را بسیج کند و به جبهه ها بفرستد. ... پرسنل نظامی هر کدام در زندگیشان هزار مساله داشتند و نمی توانستند عکس العمل مناسبی به حرف های بنی صدر نشان دهند. به پایگاه شکاری دزفول رسیدیم. بلافاصله همان شب با خلبان های شکاری ایران ملاقات کردیم که با هواپیماهای خود تانک های عراقی را شکار می کردند تا جلوی پیش روی عراقی ها را بگیرند. بسیاری از همرزمان آنها شهید شده بودند . خلبان ها سر بنی صدر فریاد می زدند « که چرا از ما برای حمله به تانک ها استفاده می کنید. این چه سیستمی است؟» جلسات بنی صدر با فرماندهان و سایر مسئولان مملکتی در اتاق جنگ بیش تر به جر و بحث و دعوا شبیه بود تا به مشورت های نظامی.

منبع : دایره المعارف تصویری ججنگ 8 ساله ایران و عراق ص 71-72 

 





برچسب ها : تلخ و شیرین های جنگ  ,

8 سال دفاع مقدس

آیت الله قاضی امام جمعه دزفول

دزفول در آتش

بمباران های شدید عراق

دزفول در آتش

در شمال خوزستان، عراقی ها به دزفول خیلی نزدیک شدند ، اما (دزفولی ها) در شهر مانده بودند. دزفول شهری مذهبی است که بافت اجتماعی و فرهنگ شهر اجازه نمی داد کسی شهر را ترک کند. ... جوانان دزفولی هر کار کردند تا مردم و مدافعان در آسایش باشند. سریع برای کمک به هر جا بمباران می شد می رفتند، با مجوز دادستانی نانوایی ها را باز کردند و نان پختند و به مردم شهر کمک می کردند. امام جمعه ی شهر سید مجد الدین قاضی دزفولی ، 70 سالش بود . محاسنی سفید داشت و قدی که زیر شکنجه های ساواک خمیده شده بود. با روحیه ی شاداب و سر زنده اش قوت قلب جوانان و مردم بود. می گفت خاک زیر پای رزمندگان متبرک است. آن را می بویید....


منبع : کتاب دایره المعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق ص 70 

 





برچسب ها : تلخ و شیرین های جنگ  ,
<      1   2   3   4      >




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 42
    بازدید دیروز : 20
    کل بازدید : 921797
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/9/4    ساعت : 5:54 ص

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات